Monday, March 10, 2008

التجريد الصريح لأحاديث الجامع الصحيح


مختصر
صحیح بخاری


(فارسی)



تألیف:
محمد بن اسماعیل بخاری


اختصار:
زبیدی








P
1 ـ كتاب وحي

باب (1): چگونگي آغاز وحي بر رسول اللهr
اعمال به نيت ها بستگي دارند
1 ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ t قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ إِلَى امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ». (بخارى:1)
ترجمه: عمربن خطاب t مي گويد: از رسول الله r شنيدم كه فرمود: «اعمال به نيت ها بستگي دارند و با هر كس، مطابق نيتش رفتار مي شود. پس هر كس، به خاطر مقاصد دنيوي يا ازدواج با زني، هجرت نمايد، به دنيا دست مي يابد و با آن زن، ازدواج مي كند. در نتيجه، دستاورد هجرت هر كس، همان چيزي است كه به خاطر آن، هجرت نموده است».
2 ـ عَنْ عَائشَةَ أُمِّ الْمُوُمِنِينَ رَضِيَ اللَّه عَنْهَا: أَنَّ الْحَارِثْ بْنَ هِشَامٍ t سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ r فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَأْتِيكَ الْوَحْيُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «أَحْيَانًا يَأْتِينِي مِثلَ صَلْصَلَة الْجَرَسِ وَهُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيُفْصَمُ عَنِّي وَقَدْ وَعَيْتُ عَنْهُ مَا قَالَ، وَأَحْيَانًا يَتَمثَّلُ لِيَ الْمَلَكُ رَجُلاً فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ» قَالَتْ عَائشَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا: وَلَقَدْ رَأَيْتُهُ يَنْزِلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْبَرْدِ فَيَفْصِمُ عَنْهُ وَإِنَّ جَبِينَهُ لَيَتَفَصَّدُ عَرَقًا. (بخارى:2)
ترجمه: از ام الموُمنين؛ عايشه رضي الله عنها؛ روايت است كه حارث ابن هشام از رسول الله r پرسيد و گفت: يا رسول الله! وحي چگونه نازل مي شود؟ رسول الله r فرمود: «گاهي مانند صداي زنگ (يعني بصورت زمزمه) نازل مي شود و اين، سخت ترين نوع آنست. و پس از فراگرفتن وحي، اين كيفيت، خاتمه پيدا مي كند. گاهي هم فرشتة وحي، بصورت انسان مي‏آيد و با من سخن مي گويد و من گفته هايش را حفظ مي كنم». عايشه رضي ‏الله‏ عنها مي‏گويد: در فصل زمستان و شدت سرما، شاهد نزول وحي بر آنحضرت r بودم. و در اين هنگام، چون وحي تمام مي شد، پيشاني رسول الله r خيس عرق مي شد و از آن، عرق مي چكيد.
3 ـ عَنْ عَائشَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ r مِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لا يَرَى رُؤْيَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الْخَلاءُ، وَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّتْ فِيهِ وَهُوَ التَّعَبُّدُ اللَّيَالِيَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ ثْمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَة فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا حَتَّى جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ الْمَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ» قَالَ: «فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثْانِيَة حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: ]اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ[» فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ r يَرْجُفُ فُوُادُهُ فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي» فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي» فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلاَّ وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْكَلَّ، وَتَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ. فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِالْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ، وَكَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّة، وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعِبْرَانِيَّ، فَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: يَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ r خَبَرَ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ r : «أَوَمُخْرِجِيَّ هُمْ؟» قَالَ: نَعَمْ، لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلا عُودِيَ وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا، ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ. (بخاري:3)
ترجمه: عايشه رضي ‏الله‏ عنها مي‏گويد: نزول وحي بر رسول الله r به وسيلة خوا بها و روياهاي راستين، شروع شد. و آنچه را كه رسول الله r در عالم رويا مي ديد، مانند روشني صبح، تحقق پيدا مي كرد. بعدها رسول الله r به عزلت و گوشه نشيني علاقه مند گرديد و در غار حراء گوشه ‏نشين شد. و چندين شبانه روز بدون اينكه به خانه بيايد، در آنجا عبادت مي كرد و هنگامي كه توشه اش تمام مي شد، به خانه مي رفت و توشه بر مي داشت. خديجه رضي الله عنها توشة او را آماده مي كرد. در يكي از روزها كه در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشته اي نزد او آمد و خطاب به وي گفت: بخوان. رسول الله r فرمود: «من خواندن نمي دانم». رسول الله r ميفرمايد: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جايي كه تحمل داشتم، فشرد و بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». فرشته براي بار دوم مرا در بغل گرفت و به اندازه اي فشرد كه بيش از حد توان من بود. بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». رسول الله r مي فرمايد: براي بار سوم مرا در بغل گرفت، فشرد و رها كرد و گفت: (بخوان بنام پروردگارت، او كه انسان را از خون بسته آفريد ...) بعد از آن، رسول الله r در حالي كه قلبش مي لرزيد نزد خديجه رضي الله عنها رفت و گفت: «مرابپوشانيد، مرا بپوشانيد». حاضرين رسول الله r را پوشانيدند تا اينكه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را براي خديجه بازگو نمود و فرمود: «من نسبت به جان خود، احساس خطر مي كنم». خديجه رضي الله عنها گفت: خداوند هرگز تو را ضايع و نابود نخواهد كرد، زيرا شما پاي بند صله رحم هستي، مستمندان را كمك مي كني، از مهمانان پذيرايي مي نمايي و در راه حق، مشكلات را تحمل مي كني. بعد از آن، خديجه رضي الله عنها او را نزد پسر عموي خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردي مسيحي بود، انجيل را به لغت عبري مي نوشت. و بزرگسال و نابينا بود. خديجه به وي گفت: اي پسر عمو! از برادرزاده ات (محمد) بشنو كه چه مي گويد. ورقه خطاب به رسول الله r گفت: اي برادر زاده! بگو چه ديده اي؟ رسول الله r آنچه را كه ديده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: اين همان فرشته اي است كه خداوند بر موسي فرو فرستاد. اي كاش! روزي كه قومت تو را از شهر بيرون مي كنند، من زنده و جوان مي بودم. رسول الله r فرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بيرون مي‏كنند»؟ ورقه گفت: آري. پيامي را كه تو آورده اي، هيچ پيامبري نياورده است مگر اينكه با او دشمني كرده و او را از شهر اخراج كرده اند. اگر من تا آن زمان، زنده بمانم، با تمام وجود، تو را كمك خواهم كرد. متأسفانه پس از مدت كوتاهي، ورقه در گذشت و سلسلة جريان وحي نيز براي مدت معيني متوقف شد.
4 ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا وَهُوَ يُحَدِّثُ عَنْ فَتْرَةِ الْوَحْيِ فَقَالَ فِيْ حَدِيْثِهِ: «بَيْنَا أَنَا أَمْشِي سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ فَرَفَعْتُ بَصَرِي قِبَلَ السَّمَاءِ فَإِذَا الْمَلَكُ الَّذِي جَاءَنِي بِحِرَاءٍ قَاعِدٌ عَلَى كُرْسِيٍّ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فرُعِبتُ مِنْهُ فَجِئْتُ أَهْلِي فَقُلْتُ زَمِّلُوْنِيْ، زَمِّلُوْنِيْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ]يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ[ إِلَى قَوْلِهِ: ]وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ[ فَحَمِيَ الْوَحْيُ وَتَتَابَعَ». (بخارى:4)
ترجمه: از جابر بن عبدالله انصاري رضي الله عنهما روايت است كه رسول الله r در حالي كه دربارة فَترت (زمان انقطاع) وحي سخن مي‏گفت، فرمود: «روزي، در مسير راه، صدايي به گوشم رسيد، سرم را بلند كردم، ديدم همان فرشته اي است كه در غار حرا نزد من آمده بود. او روي كرسي اي كه ميان زمين و آسمان قرار داشت، نشسته بود. با ديدن آن صحنه، دچار ترس شدم. به خانه برگشتم وگفتم: چادري روي من بيندازيد». آنگاه اين آيات از طرف پروردگار، نازل شد:
(اي كسي كه بر خود چادر پيچيده ايي! برخيز و (مردم را از معصيت خدا)، برحذر دار و بزرگي و كبريايي پروردگارت را بيان كن و لباسهايت را پاكيزه نگاه دار. پليدي ها و بت ها را رها كن). بعد از اين، سلسله وحي ادامه يافت و پي در پي، وحي نازل گشت.
5 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ]لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ[ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ r يُعَالِجُ مِنَ التَّنْزِيلِ شِدَّةً، وَكَانَ مِمَّا يُحَرِّكُ شَفَتَيْهِ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَأَنَا أُحَرِّكُهُمَا لَكُمْ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ r يُحَرِّكُهُمَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ]لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[ قَالَ: جَمْعُهُ لَكَ فِي صَدْرِكَ وَتَقْرَأَهُ ]فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[ قَالَ: فَاسْتمِعْ لَهُ وَأَنْصِتْ ]ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا أَنْ تَقْرَأَهُ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ r بَعْدَ ذَلِكَ إِذَا أَتَاهُ جِبْرِيلُ اسْتَمَعَ فَإِذَا انْطَلَقَ جِبْرِيلُ قَرَأَهُ النَّبِيُّ r كَمَا قَرَأَهُ. (بخارى:5)
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما در مورد آية ]لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ[ مي‏گويد: رسول الله r هنگام نزول وحي، مشقت فراواني را متحمل مي شد. منجمله آنحضرت r لب‏هايش را تكان مي داد. ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: من نيز لب هايم را همانطوركه رسول الله r تكان مي داد، تكان مي دهم (تا به شما نشان دهم كه رسول الله r چگونه لب هايش را تكان مي داد). آنگاه، خداوند اين آيات را نازل فرمود: (اي محمد، هنگام نزول قرآن) شتابزده لبهايت را (براي فراگرفتن آن) تكان مده، زيرا جمع آوري قرآن و حفاظت و ياد دادن آن، بعهدة ما است. پس هنگامي كه ما قرآن را خوانديم، (بعد) تو خواندن آنرا پيروي كن.سپس، توضيح و بيان قرآن نيز به عهدة ما است.
ابن عباس رضي الله عنهما در تفسير اين آيات، مي گويد: حفظ قرآن در سينه و ياد آوري آن به عهدة ما است. پس شما سكوت كنيد و به آن، گوش فرا دهيد. در پايان، اين به عهده ما است كه توانايي خواندن آنرا به شما عنايت نماييم.
بعد از نزول اين آيات، هرگاه جبرييل وحي مي آورد، رسول الله r نخست گوش فرا مي داد و پس از بازگشت جبرييل، آيات را آنگونه كه نازل شده بود، تلاوت مي كرد.
6 ـ وَعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ r أَجْوَدَ النَّاسِ وَكَانَ أَجْوَدُ مَا يَكُونُ فِي رَمَضَانَ حِينَ يَلْقَاهُ جِبْرِيلُ وَكَانَ يَلْقَاهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَيُدَارِسُهُ الْقُرْآنَ فَلَرَسُولُ اللَّهِ r أَجْوَدُ بِالْخَيْرِ مِنَ الرِّيحِ الْمُرْسَلَةِ. (بخارى:6)
ترجمه: همچنين ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: رسول الله r سخاوتمندترين انسانها بود. و سخاوتمندتر از هر وقت، زماني بود كه در ماه رمضان، جبرئيل نزد ايشان مي آمد. جبرئيل در تمام شب هاي رمضان، قرآن را با رسول خدا r تكرار مي نمود. و آنحضرت r در پخش خير و نيكي، از بادهاي وزنده نيز سبقت ميگرفت.
7 ـ وَعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ أَبَا سُفْيَانَ بْنَ حَرْبٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ هِرَقْلَ أَرْسَلَ إِلَيْهِ فِي رَكْبٍ مِنْ قُرَيْشٍ وَكَانُوا تُجَّارًا بِالشَّامِ فِي الْمُدَّةِ الَّتِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ r مَادَّ فِيهَا أَبَا سُفْيَانَ وَكُفَّارَ قُرَيْشٍ، فَأَتَوْهُ وَهُمْ بِإِيلِيَاءَ فَدَعَاهُمْ وَحَوْلَهُ عُظَمَاءُ الرُّومِ ثُمَّ دَعَاهُمْ وَدَعَا بِتَرْجُمَانِهِ فَقَالَ: أَيُّكُمْ أَقْرَبُ بِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِي يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَقُلْتُ: أَنَا أَقْرَبُهُمْ نَسَبًا فَقَالَ: أَدْنُوهُ مِنِّي وَقَرِّبُوا أَصْحَابَهُ فَاجْعَلُوهُمْ عِنْدَ ظَهْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِتَرْجُمَانِهِ: قُلْ لَهُمْ إِنِّي سَائِلٌ هَذَا عَنْ هَذَا الرَّجُلِ، فَإِنْ كَذَبَنِي فَكَذِّبُوهُ، فَوَاللَّهِ لَوْلا الْحَيَاءُ مِنْ أَنْ يَأثْرُوا عَلَيَّ كَذِبًا لَكَذَبْتُ عَنْهُ. ثُمَّ كَانَ أَوَّلَ مَا سَأَلَنِي عَنْهُ أَنْ قَالَ: كَيْفَ نَسَبُهُ فِيكُمْ؟ قُلْتُ: هُوَ فِينَا ذُو نَسَبٍ. قَالَ: فَهَلْ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ مِنْكُمْ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَهُ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَأَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَقُلْتُ: بَلْ ضُعَفَاوُهُمْ. قَالَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ قُلْتُ: بَلْ يَزِيدُونَ. قَالَ: فَهَلْ يَرْتَدُّ أَحَدٌ مِنْهُمْ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ يَغْدِرُ؟ قُلْتُ: لا وَنَحْنُ مِنْهُ فِي مُدَّةٍ لا نَدْرِي مَا هُوَ فَاعِلٌ فِيهَا. قَالَ: وَلَمْ تُمْكِنِّي كَلِمَةٌ أُدْخِلُ فِيهَا شَيْئًا غَيْرُ هَذِهِ الْكَلِمَة قَالَ: فَهَلْ قَاتَلْتُمُوهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَكَيْفَ كَانَ قِتَالُكُمْ إِيَّاهُ؟ قُلْتُ: الْحَرْبُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ سِجَالٌ، يَنَالُ مِنَّا وَنَنَالُ مِنْهُ. قَالَ: مَاذَا يَأْمُرُكُمْ؟ قُلْتُ: يَقُولُ اعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَاتْرُكُوا مَا يَقُولُ آبَاؤُكُمْ، وَيَأْمُرُنَا بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ وَالصِّلَةِ، فَقَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُ: سَأَلْتُكَ عَنْ نَسَبِهِ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ فِيكُمْ ذُو نَسَبٍ، فَكَذَلِكَ الرُّسُلُ تُبْعَثُ فِي نَسَبِ قَوْمِهَا، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ قَالَ أَحَدٌ مِنْكُمْ هَذَا الْقَوْلَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا. فَقُلْتُ: لَوْ كَانَ أَحَدٌ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ قَبْلَهُ، لَقُلْتُ: رَجُلٌ يَأْتَسِي بِقَوْلٍ قِيلَ قَبْلَهُ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، قُلْتُ: فَلَوْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ قُلْتُ: رَجُلٌ يَطْلُبُ مُلْكَ أَبِيهِ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، فَقَدْ أَعْرِفُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَ الْكَذِبَ عَلَى النَّاسِ وَيَكْذِبَ عَلَى اللَّهِ، وَسَأَلْتُكَ: أَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّ ضُعَفَاءَهُمِ اتَّبَعُوهُ، وَهُمْ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ، وَسَأَلْتُكَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّهُمْ يَزِيدُونَ، وَكَذَلِكَ أَمْرُ الإِيمَانِ حَتَّى يَتِمَّ، وَسَأَلْتُكَ: أَيَرْتَدُّ أَحَدٌ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، وَكَذَلِكَ الإِيمَانُ حِينَ تُخَالِطُ بَشَاشَتُهُ الْقُلُوبَ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ يَغْدِرُ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، وَكَذَلِكَ الرُّسُلُ لا تَغْدِرُ، وَسَأَلْتُكَ: بِمَا يَأْمُرُكُمْ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَيَنْهَاكُمْ عَنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ، وَيَأْمُرُكُمْ بِالصَّلاة وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ، فَإِنْ كَانَ مَا تَقُولُ حَقًّا فَسَيَمْلِكُ مَوْضِعَ قَدَمَيَّ هَاتَيْنِ، وَقَدْ كُنْتُ أَعْلَمُ أَنَّهُ خَارِجٌ لَمْ أَكُنْ أَظُنُّ أَنَّهُ مِنْكُمْ، فَلَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أَخْلُصُ إِلَيْهِ لَتَجَشَّمْتُ لِقَاءَهُ وَلَوْ كُنْتُ عِنْدَهُ لَغَسَلْتُ عَنْ قَدَمِهِ، تْمَّ دَعَا بِكِتَابِ رَسُولِ اللَّهِ r الَّذِي بَعَثَ بِهِ دِحْيَةُ إِلَى عَظِيمِ بُصْرَى فَدَفَعَهُ إِلَى هِرَقْلَ فَقَرَأَهُ فَإِذَا فِيْهِ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
مِنْ مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ سَلامٌ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الإِسْلامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ يُوُتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إثْمَ الأَرِيسِيِّينَ وَ ]يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَنْ لا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوْا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[ .
قَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَلَمَّا قَالَ مَا قَالَ، وَفَرَغَ مِنْ قِرَاءَةِ الْكِتَابِ، كثُرَ عِنْدَهُ الصَّخَبُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، وَأُخْرِجْنَا، فَقُلْتُ لأَصْحَابِي حِينَ أُخْرِجْنَا: لَقَدْ أَمِرَ أَمْرُ ابْنِ أَبِي كَبْشَةَ إِنَّهُ يَخَافُهُ مَلِكُ بَنِي الأَصْفَرِ، فَمَا زِلْتُ مُوقِنًا أَنَّهُ سَيَظْهَرُ حَتَّى أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيَّ الإِسْلامَ، وَكَانَ ابْنُ النَّاطُورِ صَاحِبُ إِيلِيَاءَ، وَهِرَقْلَ أسقُفًّا عَلَى نَصَارَى الشَّأْمِ يُحَدِّثْ أَنَّ هِرَقْلَ حِينَ قَدِمَ إِيلِيَاءَ أَصْبَحَ يَوْمًا خَبِيثَ النَّفْسِ، فَقَالَ بَعْضُ بَطَارِقَتِهِ: قَدِ اسْتَنْكَرْنَا هَيْئَتَكَ. قَالَ ابْنُ النَّاطُورِ: وَكَانَ هِرَقْلُ حَزَّاءً يَنْظُرُ فِي النُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ حِينَ سَأَلُوهُ: إِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَة حِينَ نَظَرْتُ فِي النُّجُومِ، مَلِكَ الْخِتَانِ قَدْ ظَهَرَ، فَمَنْ يَخْتَتِنُ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ؟ قَالُوا: لَيْسَ يَخْتَتِنُ إِلاَّ الْيَهُودُ، فَلا يُهِمَّنَّكَ شَأْنُهُمْ، وَاكْتُبْ إِلَى مَدَايِنِ مُلْكِكَ فَيَقْتُلُوا مَنْ فِيهِمْ مِنَ الْيَهُودِ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ أُتِيَ هِرَقْلُ بِرَجُلٍ أَرْسَلَ بِهِ مَلِكُ غَسَّانَ، يُخْبِرُ عَنْ خَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ r فَلَمَّا اسْتَخْبَرَهُ هِرَقْلُ قَالَ: اذْهَبُوا فَانْظُرُوا أَمُخْتَتِنٌ هُوَ أَمْ لا فَنَظَرُوا إِلَيْهِ فَحَدَّثوهُ أَنَّهُ مُخْتَتِنٌ، وَسَأَلَهُ عَنِ الْعَرَبِ فَقَالَ: هُمْ يَخْتَتِنُونَ. فَقَالَ هِرَقْلُ: هَذَا مُلْكُ هَذِهِ الأُمَّةِ قَدْ ظَهَرَ، ثْمَّ كَتَبَ هِرَقْلُ إِلَى صَاحِبٍ لَهُ بِرُومِيَة، وَكَانَ نَظِيرَهُ فِي الْعِلْمِ، وَسَارَ هِرَقْلُ إِلَى حِمْصَ فَلَمْ يَرِمْ حِمْصَ، حَتَّى أَتَاهُ كِتَابٌ مِنْ صَاحِبِهِ يُوَافِقُ رَأْيَ هِرَقْلَ عَلَى خُرُوجِ النَّبِيِّ r، وَأَنَّهُ نَبِيٌّ فَأَذِنَ هِرَقْلُ لِعُظَمَاءِ الرُّومِ فِي دَسْكَرَةٍ لَهُ بِحِمْصَ، ثُمَّ أَمَرَ بِأَبْوَابِهَا فَغُلِّقَتْ، ثُمَّ اطَّلَعَ فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الرُّومِ هَلْ لَكُمْ فِي الْفَلاحِ وَالرُّشْدِ، وَأَنْ يَثْبُتَ مُلْكُكُمْ، فَتُبَايِعُوا هَذَا النَّبِيَّ فَحَاصُوا حَيْصَةَ حُمُرِ الْوَحْشِ إِلَى الأَبْوَابِ فَوَجَدُوهَا قَدْ غُلِّقَتْ فَلَمَّا رَأَى هِرَقْلُ نَفْرَتَهُمْ وَأَيِسَ مِنَ الإِيمَانِ، قَالَ: رُدُّوهُمْ عَلَيَّ وَقَالَ: إِنِّي قُلْتُ مَقَالَتِي آنِفًا أَخْتَبِرُ بِهَا شِدَّتَكُمْ عَلَى دِينِكُمْ، فَقَدْ رَأَيْتُ فَسَجَدُوا لَهُ وَرَضُوا عَنْهُ فَكَانَ ذَلِكَ آخِرَ شَأْنِ هِرَقْلَ. (بخاري:7)
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: ابو سفيان بن حرب، براي من چنين حكايت كرد: هنگاميكه با كارواني از تجار قريش، در شام بسر مي بردم، هِرقل؛ پادشاه روم؛ سفيري را نزد من فرستاد و مرا به دربار خويش، فراخواند. (اين جريان متعلق به دوراني است كه رسول الله r با ابوسفيان و كفار قريش معاهده اي بسته بود). در ايليا به دربار هرقل رسيديم در حاليكه همه بزرگان وسرانِ روم نيز آنجا حضور داشتند. هرقل، مترجمِ خود را احضار نمود و خطاب به سرداران قريش، گفت: كدام يك از شما با كسي كه مدعي نبوت است (پيامبر خدا) از لحاظ خويشاوندي نزديك‏تر مي باشد؟ ابوسفيان مي‏گويد: گفتم: من از بستگان بسيار نزديك او هستم. هرقل گفت: ابوسفيان را بگوييد، تا در كنار من بنشيند و همراهانش را پشت سر او بنشانيد. سپس، به مترجم خود گفت: به همراهان او بگو: مي‏خواهم در مورد كسي كه در حجاز، ادعاي نبوت كرده است، از ابوسفيان اطلاعاتي كسب كنم. اگر او (ابوسفيان) با من دروغ گفت، او را تكذيب كنيد. ابوسفيان مي‏گويد: اگر از همراهانم نمي ترسيدم كه مرا متهم به دروغگوئي نمايند، حتماً عليه آنحضرت r دروغ مي گفتم. نخست، هر قل از نسبش پرسيد؟گفتم: او در ميان ما، از نسب با لايي برخوردار است. سپس، پرسيد: آيا غير از او، كسي ديگر از ميان شما ادعاي نبوت كرده است؟ گفتم: خير. گفت: آيا اَشراف و بزرگان از وي پيروي مي كنند يا فقراء ومستضعفان؟ جواب دادم: مستضعفان. گفت: كسي از نياكان وي، پادشاه بوده است؟ گفتم: خير. پرسيد: آيا پيروانش روز بروز بيشتر مي شوند يا كمتر؟ گفتم: بيشتر مي شوند. هرقل پرسيد: آيا كسي كه دين محمد را پذيرفته، بخاطر ناپسند شمردن دينش، دوباره منحرف شده است؟ گفتم: خير. پرسيد: آيا او پيمان شكني مي كند؟ گفتم: خير، و در حال حاضر ما با وي پيمان صلحي بسته ايم و نمي دانيم چه خواهد كرد؟ ابوسفيان مي گويد: جز جملة فوق، چيز ديگري نتوانستم عليه پيامبرr بگويم. هرقل پرسيد: آيا شما با وي جنگيده ايد؟ گفتم: آري. پرسيد: حاصل و نتيجة جنگ چگونه بوده است؟ گفتم: گاهي او پيروز شده و گاهي ما پيروز شده ايم. هرقل پرسيد: پيام او براي شما چيست؟ گفتم: اين است كه خدا را عبادت كنيد، و به وحدانيت و يگانگي او ايمان داشته باشيد، و از اعمال و عقايد شرك‏آميزي كه نياكان شما داشته اند، دست‏ برداريد. علاوه بر اين، ما را به اقامة نماز، راستگويي، صله رحم و پاكدامني امر مي كند. ابوسفيان مي گويد: بعد از اين، هرقل به مترجم خود گفت: به ابوسفيان بگو: من از نسب او پرسيدم، تو او را از لحاظ نسب از خود بهتر معرفي كردي. آري، هر پيامبري (كه مبعوث شده) از والاترينِ نسب، در ميان قوم خود، برخوردار بوده است. پرسيدم: از ميان شما قبلاً كسي ادعاي نبوت كرده است؟ جواب منفي دادي. اگر كسي قبلاً از شما ادعاي نبوت كرده بود، مي توا نستم بگويم او از همان مدعي قبلي تقليد مي كند. پرسيدم: كسي از نياكان او سلطان و پادشاه بوده است؟ گفتي خير. اگر چنين مي بود مي توانستم بگويم كه او مدعي ميراث پدران خويش است. پرسيدم كه او قبلاً عادت به دروغ گفتن داشته است؟ جواب دادي: خير. يقين نمودم كه كسي كه با مردم دروغ نگفته است، نمي‏تواند دربارة الله، دروغ بگويد. سؤال شد: كه پيروان او از ضعفا هستند يا از مستكبران؟ گفتي : از ضعفا هستند. آري، پيروان انبياي گذشته نيز از همين قشر بودند. سؤال شد: كه پيروان او رو به افز ايش اند يا كاهش؟ گفتي كه روزبروز زياد مي شوند. سؤال شد: كسي كه به دين او گراييده است دوباره، بخاطر ناپسند شمردن دينش، منحرف شده است؟ جواب، منفي بود. يقيناً اصل ايمان چنين است وقتي كه نور آن كامل شد، ديگر از بين نمي‏رود. سؤال شد: عهد شكني كرده است؟ جواب، منفي بود. آري، هيچ پيامبري عهد شكني نمي كند. سؤال شد: شما را به چه چيز فرا مي خواند. گفتي: كه ما را به پرستش الله، فرا مي خواند و از شرك و بت پرستي، باز مي دارد و به نماز، راستگويي، درستكاري و پا كدامني دعوت مي دهد. ابوسفيان مي گويد: در پايان گفتگو، هرقل گفت: اگر آنچه را كه گفتي، حقيقت داشته باشد، روزي فرا مي رسد كه همين جاي پاي مرا تصرف كند. همانا من مي دانستم كه چنين پيامبري ظهور خواهد كرد. اما نمي دانستم كه او از ميان شما خواهد بود. اگر مي دانستم كه مي توانم با او ملاقات كنم، از هم اكنون، امور لازم را براي ديدار او ترتيب مي دادم. اگر بتوانم او را دريابم شخصاً پاهاي (مباركش) را خواهم شست. بعد، هرقل نامه اي را كه رسول الله r به وسيلة دحيه كلبي به حاكم بصره فرستاده بود و مخاطب آن هرقل بود، خواست و قرائت نمود. در آن نامه چنين نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
از جانب محمد بنده و پيامبر خدا به هرقل پادشاه روم: سلام بر كسي كه هدايت را برگزيند. اما بعد: بدانيد كه من به اسلام دعوت مي كنم. اگر دعوت اسلام را بپذيري، در امان خواهي بود و نزد خداوند پاداشي دو چندان خواهي داشت. و اگر (از قبول دعوت من) روي بگرداني، گناه رعيت و زيردستانت برگردن تو خواهد بود. (اي اهل كتاب! بياييد بسوي چيزي كه ميان من و شما مشترك است. يعني اينكه: بجز خداي يكتا، كسي را نپرستيم وچيزي با وي شريك نگردانيم. و هيچ يك از ما ديگري را بجاي خداوند، پروردگار خود قرار ندهد. اگر روگرداني نمودند، بگوييد: (اي اهل كتاب!) گواه باشيد كه ما مسلمانيم).
ابوسفيان مي گويد: پس از اينكه هرقل، نامه را قرائت كرد و سخنانش به پايان رسيد، شلوغ شد و همهمه اي بپا گرديد. و ما را از آنجا بيرون كردند. من خطاب به همراهانم گفتم: توجه كرديد دين ابن ابي كبشه (محمد) چنان پيشرفت كرده كه پادشاه زرد پوستان (روم) نيز از آن به وحشت افتاده است. ابوسفيان مي گويد: مطمئن شدم كه رسول الله r بر هرقل غالب خواهد شد، تا اينكه خداوند مرا مشرف به اسلام كرد.
ابن ناطور؛ فرماندار ايليا و رهبر مسيحيان شام؛ كه از دوستان هرقل بود، حكايت مي كند كه: روزي، هرقل به ايليا آمده بود، صبحدم با چهره ايي آشفته و پريشان از خواب برخاست. برخي از دوستان نزديكش، به وي گفتند: ما تو را پريشان و ناراحت مي بينيم؟ ابن ناطور ميگويد: هرقل كه در كَهانت، مهارت داشت و علم ستاره‏شناسي را خوب مي دانست، در پاسخ آنها گفت: ديشب كه به ستاره ها نظر انداختم، به اين نتيجه رسيدم كه پادشاهي كه ختنه مي‏كند، ظهور كرده و بازي را از ديگران برده است. و بعد، پرسيد: از اين امت، چه كساني ختنه مي‏كنند؟ حاضران جواب دادند: بجز يهود، كسي ديگر ختنه نمي كند. و از آنان، هيچ خوف و هراسي نداشته باش. و به تمام شهرهاي مملكت خود فرمان صادر كن تا يهودي‏ها را بكشند و از بين ببرند.آنها در همين بحث و گفتگو بودند كه شخصي از طرف پادشاه غسان، به دربار هرقل آورده شد. اين شخص، دربارة رسول الله r خبر داد. هرقل دستور داد تا بررسي كنند كه او ختنه شده است يا خير؟ مأموران پس از بررسي لازم، گفتند: بلي، ختنه شده است. هرقل از آن شخص، پرسيد: آيا عربها ختنه مي كنند؟ وي پاسخ داد: بلي. با شنيدن اين سخن، هرقل بلا فاصله گفت: محمد پادشاه اين امت است كه ظهور كرده است . و به يكي از دوستان خود كه در روميه بود و از نظر دانستن علم نجوم، هم رديف او قرار داشت، نامه اي نوشت و او را از تمام ماجرا آگاه كرد. و خودش به طرف حمص، براه افتاد. اما هنوز از حمص بيرون نرفته بود كه پاسخ نامه از طرف دوستش رسيد. وي دربارة نبوت رسول الله r با اظهارات هرقل، اتفاق نظر داشت. هرقل سرداران روم را در قلعة حمص، جمع كرد و دستور داد كه درهاي آن را ببندند. درها بسته شد. سپس، هرقل آمد و به ايراد سخن پرداخت و گفت: اي اهالي روم! آيا مي خواهيد نقشي در رشد و كاميابي داشته باشيد و سلطنت شما جاودان بماند؟ پس با اين پيامبر، بيعت كنيد. سرداران روم با شنيدن اين خبر، مانند الاغ هاي وحشي بسوي دروازه ها فرار كردند اما دروازه ها بسته شده بود. وقتي هرقل، تنفرآنان را از ايمان آوردن مشاهده كرد و مأيوس شد، دستور داد تا همة آنان را احضار كنند. وقتي حاضر شدند، هرقل خطاب به آنان گفت: منظورم از اين كار، آزمايش استواري و پايداري شما دربارة مذهب بود. كه هم اكنون آن را ملاحظه كردم. ابوسفيان مي‏گويد: با شنيدن اين سخن، مردم هرقل را سجده كردند و از او خشنود شدند. اين بود پايان داستان هرقل.



2 ـ كتاب ايمان

باب (1): اين قول پيامبر r كه اسلام بر پنج چيز بنا شده است
8 ـ عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «بُنِيَ الإِسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالْحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ». (بخارى:8)
ترجمه: از ابن عمر رضي الله عنهما روايت است كه رسول الله r فرمود: «اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نخست، گواهي دادن براينكه خداوند، يكي است و جز او، معبود برحقي وجود ندارد و محمد r رسول خداست. دوم: اقامة نماز، سوم: دادن زكات، چهارم: اداي حج، پنجم: روزه گرفتن ماه مبارك رمضان».


باب (2): شاخه هاي ايمان
9 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «الإِيمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِيمَانِ». (بخارى:9)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه نبي‏ اكرم r فرمودند: «ايمان شصت و اندي شعبه دارد و حياء يكي از آن شعبه‏ها است».

باب (3): مسلمان و مهاجر
10 ـ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ، وَالْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ». (بخارى:10)
ترجمه: از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «مسلمان كسي است كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. و مهاجر (واقعي) كسي است كه از آنچه خدا منع كرده است، هجرت نمايد». (يعني آنها را ترك كند).

باب (4): بهترين اسلام
11 ـ عَنْ أَبِي مُوسَى t قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ الإِسْلامِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ». (بخارى:11)
ترجمه: ابو موسي t مي گويد: (صحابه) پرسيدند: اي رسول خدا! اسلام چه كسي (نزدخدا) بهتر است؟ فرمود: «اسلام كسي كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند».

باب (5): طعام دادن از اسلام است
12 ـ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ النَّبِيَّ r: أَيُّ الإِسْلامِ خَيْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلامَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ». (بخارى:12)
ترجمه: از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روايت است كه: شخصي از نبي اكرم r پرسيد: اسلام چه كسي بهتر است؟ رسول خدا r فرمود: «اسلام كسي كه به آشنا و بيگانه سلام گويد و طعام دهد».

باب (6): جزو ايمان است كه آنچه براي خود
مي پسندي، براي برادرت نيز بپسند
13 ـ عَنْ أَنَسٍ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ». (بخارى:13)
ترجمه: از انس t روايت است كه نبي ‏اكرمr فرمود: «مؤمن كسي است كه آنچه براي خود مي پسندد، براي برادر (مسلمان) خود نيز بپسندد».

باب (7): محبت و دوستي با پيامبرr از ايمان است
14 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: «فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ». (بخارى:14)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه رسول الله r فرمود:«سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست، كسي از شما نمي تواند مؤمن باشد، تا زماني كه من (پيامبرr ) نزد او از پدر و فرزندش محبوب تر نباشم».
15 ـ عَنْ أَنَسٍ t قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ r: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ». (بخارى:15)
ترجمه: از انس t روايت است كه رسول اكرم r فرمود: «كسي از شما، نمي تواند مومن ( واقعي) باشد، تا اينكه من (پيامبر) نزد او از پدر، فرزند و همة مردم، محبوب تر نباشم».

باب (8): لذت ايمان
16 ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمَانِ: أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلا لِلَّهِ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ». (بخارى:16).
ترجمه: از انس t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «كسي كه اين سه خصلت را داشته باشد، شيريني ايمان را مي چشد. يكي اينكه: الله و رسولش را از همه بيشتر دوست داشته باشد. دوم اينكه: محبتش با هر كس، بخاطر خوشنودي الله باشد. سوم اينكه: برگشتن به سوي كفر، برايش مانند رفتن در آتش، ناگوار باشد».

باب (9): دوست داشتن اَنصار، نشانة ايمان است
17 ـ عَنْ أَنَسٍ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «آيَةُ الإِيمَانِ حُبُّ الأَنْصَارِ، وَآيَةُ النِّفَاقِ بُغْضُ الأَنْصَارِ». (بخارى:17)
ترجمه: از انس t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «نشانة ايمان ، دوستي با انصار و نشانة نفاق، دشمني با انصار است».
18 ـ عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ t أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ وَحَوْلَهُ عِصَابَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: «بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلا تَسْرِقُوا، وَلا تَزْنُوا، وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ، وَلا تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلا تَعْصُوا فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَّى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ثُمَّ سَتَرَهُ اللَّهُ فَهُوَ إِلَى اللَّهِ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ وَإِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ». فَبَايَعْنَاهُ عَلَى ذَلِك. (بخارى:18)
ترجمه: از عباده بن صامت t روايت است كه رسول الله r در جمعي از يارانش فرمود: «با من بيعت كنيد بر اينكه غير از الله كسي ديگر را عبادت نكنيد. و در عبادت، كسي را با او شريك نگردانيد. دزدي نكنيد، زنا نكنيد، فرزندان تان را نكشيد، به كسي تهمت و بهتان نزنيد، و در كارهاي خير از الله و رسول او نافرماني نكنيد. هركس از شما به اين وعده ها وفا كند، خداوند پاداش اعمالش را خواهد داد. و هر كس، مرتكب عملي از اعمال فوق بشود و در دنيا مجازات گردد، اين مجازات، باعث كفارة گناهانش خواهد شد. و اگر مرتكب اعمال بد، در دنيا مجازات نشود و خداوند گناهانش را پنهان كند، پس او موكول به الله است، يعني اگر خدا بخواهد او را مي بخشد و اگر نخواهد مجازات مي كند». عباده t مي گويد: همة ما بر امور فوق با رسول الله r بيعت كرديم.

باب (10): فرار از فتنه، جزو دين است
19 ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ t أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ خَيْرَ مَالِ الْمُسْلِمِ غَنَمٌ يَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ الْجِبَالِ وَمَوَاقِعَ الْقَطْرِ يَفِرُّ بِدِينِهِ مِنَ الْفِتَنِ». (بخارى:19)
ترجمه: از ابوسعيد خدري t روايت است كه رسول الله r فرمود: «در آيندة نزديك، زماني فرا مي رسد كه بهترين مال و دارايي مسلمان، گوسفندانش هستند كه وي به دنبال آنها به مناطق نزول باران و قلة كوهها مي رود تا دينش را از خطر فتنه ها، محفوظ نگه دارد».

باب (11): عبادت در حد توان
20 ـ عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ r إِذَا أَمَرَهُمْ، أَمَرَهُمْ مِنَ الأَعْمَالِ بِمَا يُطِيقُونَ، قَالُوا: إِنَّا لَسْنَا كَهَيْئَتِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَغْضَبُ حَتَّى يُعْرَفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: «إِنَّ أَتْقَاكُمْ وَأَعْلَمَكُمْ بِاللَّهِ أَنَا». (بخارى:20)
ترجمه: عايشه رضي الله عنها روايت مي كند كه: هرگاه، رسول اللهr مردم را دستور مي داد، آنها را به انجام كاري دستور مي داد كه توان آن را داشته باشند. صحابه t عرض كردند: اي پيامبر خدا! مطمئناً خداوند گناهان اول و آخر شما را بخشيده ‏است، پس هرگز ما نمي‏توانيم با شما برابر باشيم. عايشه رضي الله عنها ميگويد: رسول الله r از شنيدن اين سخن، بسيار ناراحت مي شد و آثار خشم بر چهرة مباركش آشكار مي گشت. سپس مي فرمود: «من از همة شما خدا را بهتر مي شناسم و از او بيشتر مي ترسم». (يعني در دينداري از من سبقت نگيريد. زيرا دين، اطاعت از دستورات من (رسول الله) است).

باب (12): برتري ميان اهل ايمان در اعمال است
21 ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «يَدْخُلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ، ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَيُخْرَجُونَ مِنْهَا قَدِ اسْوَدُّوا فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الْحَيَا أَوِ الْحَيَاةِ» شَكَّ مَالِكٌ «فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي جَانِبِ السَّيْلِ، أَلَمْ تَرَ أَنَّهَا تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً». (بخارى:22)
ترجمه: از ابوسعيد خدري t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «بعد از اينكه اهل بهشت، به بهشت و اهل دوزخ به دوزخ برده مي شوند، خداوند مي فرمايد: كساني را كه به اندازة يك دانة ارزن، ايمان دارند، از دوزخ بيرون بياوريد. آنان از دوزخ بيرون آورده خواهند شد در حالي كه سوخته و سياه گشته‏اند، و بعد در جوي حيات و زندگي انداخته مي شوند. آنگاه، سرسبز و شاداب خواهند شد. درست همانگونه كه دانه اي در خاك رسوبي سيلاب انداخته شود. يعني سرعت رشد و نمو آن انسانهاي سوخته، مانند سرعت جوانه‏اي است كه در خاك‏هاي رسوبي سيل، سبز شده باشد. آيا نديده ايد كه آن دانه و جوانه، نخست، زرد و بعد، سبز و شاداب مي شود».
22 ـ وَعَنهُ t قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ رَأَيْتُ النَّاسَ يُعْرَضُونَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ قُمُصٌ، مِنْهَا مَا يَبْلُغُ الثُّدِيَّ، وَمِنْهَا مَا دُونَ ذَلِكَ، وَعُرِضَ عَلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَعَلَيْهِ قَمِيصٌ يَجُرُّهُ». قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الدِّينَ». (بخارى:23)
ترجمه: از ابوسعيد خدري t روايت است كه رسول الله r فرمود: «در عالم خواب، مردم در حالي كه پيراهن به تن داشتند به من نشان داده شدند. پيراهن بعضي‏ها تا سينة آنان بود و پيراهن بر خي ديگر، كوتاه تر از آن، و پيراهن عمر بن خطاب چنان بلند بود كه روي زمين كشيده مي شد». صحابه پرسيدند: يا رسول الله! تعبير اين خواب چيست؟ فرمود: «دينداري». (يعني بلندي و كوتاهي پيراهن، نشانة كمال و نقص دين آنان است).
باب (13): حياء بخشي از ايمان است
23 ـ عَنِ ابنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r مَرَّ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، وَهُوَ يَعِظُ أَخَاهُ فِي الْحَيَاءِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «دَعْهُ فَإِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الإِيمَانِ». (بخارى:24)
ترجمه: ابن عمر رضي الله عنهما مي‏گويد: روزي، رسول الله r از كنار يك مرد انصاري مي گذشت كه برادرش را در مورد شرم و حياء نصيحت مي كرد (و مي گفت كه شرم و حياات را كمتر كن).آنحضرت r فرمود: «دربارة كم كردن شرم و حيا او را پند مده، زيرا حياء بخشي از ايمان است».
(منظور از واژة حياء كه در حديث مذكور، بخشي از ايمان قرار داده شده است، همان عامل كم رويي دربارة انجام و ارتكاب گناه مي‏باشد). مترجم.



باب (14): اگر توبه كردند، نماز خواندند، وزكات دادند،
كاري با آنها نداشته باشيد
24 ـ وعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُوُتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلا بِحَقِّ الإِسْلامِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ». (بخارى:25)
ترجمه: همچنين از ابن عمر رضي الله عنهما روايت است كه رسول الله r فرمود: «از جانب خدا به من امر شده است تا زماني كه مردم به يگانگي الله و به حقانيت رسالت محمد r شهادت ندهند و نماز را اقامه نكنند و زكات ندهند، با آنان جهاد كنم. ولي هنگامي كه اين كارها را انجام دادند، مال و جان شان در برابر هرگونه تعرضي محفوظ خواهد ماند مگر در حقي كه اسلام تعيين كرده است. و سرانجام كار آنان (در جهان آخرت) با خداست».

باب (15): كسي كه مي گويد: ايمان يعني عمل كردن
25 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r سُئِلَ: أَيُّ الْعَمَلِ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ: «إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ». قِيلَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: «الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». قِيلَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: «حَجٌّ مَبْرُورٌ». (بخارى:26)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه مي گويد: از رسول الله r سؤال شد: كدام عمل، بهتر است؟ فرمود: ايمان به خدا و رسولش. پرسيدند: سپس چه كاري؟ فرمود: «جهاد در راه الله». سؤال شد: بعد از آن، چه كاري؟ فرمود: «حج مقبول».



باب (16): هرگاه كه اسلام، واقعي نباشد
26 ـ عن سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ t: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r أَعْطَى رَهْطًا وَسَعْدٌ جَالِسٌ، فَتَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ r رَجُلاً هُوَ أَعْجَبُهُمْ إِلَيَّ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَكَ عَنْ فُلانٍ؟ فَوَاللَّهِ إِنِّي لأَرَاهُ مُؤمِنًا، فَقَالَ: «أَوْ مُسْلِمًا؟» فَسَكَتُّ قَلِيلاً ثُمَّ غَلَبَنِي مَا أَعْلَمُ مِنْهُ، فَعُدْتُ لِمَقَالَتِي فَقُلْتُ: مَا لَكَ عَنْ فُلانٍ؟ فَوَاللَّهِ إِنِّي لأَرَاهُ مُؤمِنًا، فَقَالَ: «أَوْ مُسْلِمًا؟» ثُمَّ غَلَبَنِي مَا أَعْلَمُ مِنْهُ فَعُدْتُ لِمَقَالَتِي وَعَادَ رَسُولُ اللَّهِ r ثُمَّ قَالَ: «يَا سَعْدُ إِنِّي لأُعْطِي الرَّجُلَ، وَغَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُ، خَشْيَةَ أَنْ يَكُبَّهُ اللَّهُ فِي النَّارِ». (بخارى:27)
ترجمه: سعد بن ابي وقاص t مي گويد: رسول الله r اموالي را ميان گروهي از مسلمانان توزيع كرد در حالي كه من آنجا نشسته بودم. آنحضرت r به يكي از حاضرين، كه به نظر من، بهترين شخص، در ميان آنان بود، چيزي نداد. عرض كردم: اي رسول خدا ! چرا فلاني را محروم كردي؟ به خدا سوگند، به نظر من، او فردي مؤمن است. رسول الله r فرمود: «مؤمن است يا مسلمان»؟ اندكي سكوت نمودم. سپس بخاطر شناختي كه از او داشتم، كنترلم را از دست دادم و دوباره همان سؤال را تكرار نمودم وگفتم: يا رسول الله! چرا فلاني را محروم كردي؟ من او را مؤمن مي دانم. رسول الله r فرمود: «مؤمن يا مسلمان»؟ باز هم اندكي سكوت نمودم. سپس، بخاطر شناختي كه از او داشتم، كنترلم را از دست دادم و دوباره همان سؤال را تكرار نمودم و رسول خدا r همان سخنش را تكرار نمود. آنگاه، فرمود: «اي سعد! من به كساني مال عطا مي نمايم كه مي ترسم از اسلام برگردند و بخاطر انصراف از اسلام، خداوند آنان را با صورت، دوزخ اندازد، و حال آنكه مي دانم كساني بهتر و محبوب‏تر از آنان، وجود دارند».
(حديث مذكور دو مطلب بسيار مهم به ما مي آموزد: يكي اينكه هيچ عمل رسول الله r خالي از حكمت و مصلحت نبود هر چند كه ما نتوانيم به راز آن پي ببريم. دوم اينكه ايمان، يك چيز قلبي و پنهاني است. دربارة اينكه فلاني، مسلمان است مي توان قضاوت نمود. اما دربارة اينكه مؤمن است، صد در صد قضاوت نمودن، بسيارمشكل است([1][1]).

باب (17): ناسپاسي از شوهران، و اينكه ناسپاسي، درجاتي دارد
27 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ r: «أُرِيتُ النَّارَ فَإِذَا أَكْثَرُ أَهْلِهَا النِّسَاءُ يَكْفُرْنَ». قِيلَ: أَيَكْفُرْنَ بِاللَّهِ؟ قَالَ: «يَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ، وَيَكْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ ثُمَّ رَأَتْ مِنْكَ شَيْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ مِنْكَ خَيْرًا قَطُّ». (بخارى:29)
ترجمه: از عبد الله ابن عباس رضي الله عنهما روايت است كه نبي ‏اكرم r فرمود: «دوزخ به من نشان داده شد، ديدم كه بيشتر اهل دوزخ، زنان هستند. زيرا ناسپاسي مي كنند». سؤال شد: آيا از خدا ناسپاسي مي كنند؟ رسول الله r فرمود: «خير. از شوهرانشان ناسپاسي ميكنند». (يعني خدمت و محبت شوهران خود را ناديده مي گيرند). اگر تمام عمر به همسرت خدمت كني، ولي يك بار از شما، چيزي (خلاف ميلش) مشاهده كند، مي گويد: من هرگز از تو خيري نديده ام».

باب (18):گناهان، از امور جاهليت اند و بجز شرك، هيچ گناهي، كفر نيست
28 ـ عَنْ أَبِيْ ذَرٍّ t قَالَ: إِنِّي سَابَبْتُ رَجُلاً فَعَيَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِيَ النَّبِيُّ r: «يَا أَبَا ذَرٍّ، أَعَيَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ، إِخْوَانُكُمْ خَوَلُكُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ يَدِهِ، فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأْكُلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يَلْبَسُ، وَلا تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ».(بخارى:30)
ترجمه: ابوذر غفاري t مي گويد: روزي با غلامم درگير شدم و او را (بخاطر اينكه مادرش كنيزي بود)، تحقير نمودم. رسول الله r فرمود: «اي ابوذر! اين غلام را بخاطر مادرش تحقير نمودي؟! معلوم است كه هنوز عادات جاهليت در شما وجود دارد. غلامان و زيردستان شما، برادران شما هستند. خداوند آنان را در اختيار شما قرار داده است. هر كسي كه غلام يا خدمتگذاري دارد، بايد از همان غذا و لباسي كه خودش استفاده مي‏كند به او نيز بدهد و علاوه بر اين، به آنان دستور ندهيد كاري را كه از توانشان خارج است، انجام دهند. و اگر چنين دستوري صادر كرديد، با آنان همكاري كنيد».

باب (19): اگر دو گروه از مسلمانان با هم نزاع كردند، ميان آنها ميانجيگري كنيد
29 ـ عن أَبِيْ بَكْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: «إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِي النَّارِ» فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا الْقَاتِلُ، فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ؟ قَالَ: «إِنَّهُ كَانَ حَرِيصًا عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ». (بخارى:31)
ترجمه: ابو بكره t مي گويد: شنيدم كه رسول الله r فرمود: «هرگاه، دو فرد مسلمان (بقصد كشتن يكديگر) با شمشير، در برابر هم قرار گيرند، قاتل و مقتول هر دو به دوزخ خواهند رفت». گفتم: يا رسول الله! دليل دوزخي بودن قاتل، معلوم است. اما مقتول چرا به دوزخ خواهد رفت؟ فرمود: «بدليل اينكه او نيز آروزي كشتن برادر مسلمانش را در سر مي پرورانْد».

باب (20): مراتب ظلم وستم
30 ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ t قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ: ]الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ[، قَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ r: أَيُّنَا لَمْ يَظْلِمْ؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ]إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[. (بخارى:32)
ترجمه: عبد الله بن مسعود t مي گويد: هنگامي كه آية: ]الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ[ يعني كساني كه ايمان آوردند و ايمان شان را با ستم، آلوده نكردند، نازل شد، ياران رسول الله r (پريشان شده،) گفتند: چه كسي از ما ظلم نكرده است؟ آنگاه خداوند اين آيه: ]إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[ را نازل فرمود. يعني(همانا شرك، ظلم بزرگي است).

باب (21): نشانه‏هاي منافق
31 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». (بخارى:33)
ترجمه: از ابوهريره t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «نشانة منافق، سه چيز است: اول اينكه در صحبت هاي خود، دروغ مي گويد. دوم اينكه خلاف وعده، عمل مي كند. سوم اينكه در امانت، خيانت مي كند».
32 ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِيَ الله عَنْهُمَا أَنَّ النَّبِيَّ r قَالَ: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ». (بخارى:34)
ترجمه: از عبد الله بن عمرو رضي الله عنهما روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «هر كس كه اين چهار خصلت در او ديده شود، منافق خالص است. و هر كس، در او يكي از آنها ديده شود، يك خصلت از نفاق دارد مگر زماني كه آن را ترك كند. آن چهار خصلت عبارتند از: 1ـ هرگاه، امانتي به او سپرده شود، خيانت مي كند. 2ـ هنگام صحبت كردن، دروغ مي گويد. 3ـ اگر عهد وپيماني ببندد، پيمانش را مي شكند. 4 ـ هنگام دعوا، دشنام ميدهد و ناسزا ميگويد».


باب (22): شب بيداري در شب قدر از ايمان است
33 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «مَنْ يَقُمْ لَيْلَةَ الْقَدْرِ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». (بخارى:35)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه رسول الله r فرمود: «هر كس، شب قدر را بقصد ثواب، زنده نگاه دارد، (يعني آن شب را در عبادت و بندگي بسر برد)، همة گناهان گذشته اش، مورد عفو قرار خواهند گرفت».

باب (23): جهاد از ايمان است
34 ـ وَعَنْهُ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «انْتَدَبَ اللَّهُ لِمَنْ خَرَجَ فِي سَبِيلِهِ لا يُخْرِجُهُ إِلاَّ إِيمَانٌ بِي وَتَصْدِيقٌ بِرُسُلِي أَنْ أُرْجِعَهُ بِمَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ، أَوْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ. وَلَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي مَا قَعَدْتُ خَلْفَ سَرِيَّةٍ، وَلَوَدِدْتُ أَنِّي أُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ». (بخارى:36)
ترجمه: همچنين از ابوهريره t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «هر كس كه براي خشنودي خدا، بقصد جهاد از خانه خارج شود و تنها انگيزه اش ايمان به خدا و تصديق پيامبرانش باشد، خداوند وعده فرموده است كه او را (در صورت زنده ماندن) با پاداش غنيمت، به خانه برگرداند. و (در صورت شهيد شدن)، او را وارد بهشت گرداند». علاوه بر اين، رسول اكرم r فرمود:« اگر براي امتم مشكل نمي شد، هيچگاه از رفتن به جهاد باز نمي ايستادم زيرا من دوست دارم كه بارها در راه خدا شهيد شده و دوباره زنده شوم».

باب (24): عبادت در ماه مبارك رمضان
35 ـ وَعَنْهُ r أَيْضاً أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: «مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». (بخارى:37)
ترجمه: همچنين از ابوهريره t روايت است كه رسول الله r فرمود: «هر كس، ماه مبارك رمضان را بقصد حصول ثواب، در عبادت بگذراند، تمام گناهان گذشته اش، مورد عفو قرار خواهند گرفت».

باب (25): روزة رمضان بقصد حصول اجر و پاداش
36 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». (بخارى: 38)
ترجمه: ابو هريره t روايت مي كند كه رسول الله r فرمود: «كسي كه ماه رمضان را از روي ايمان و براي حصول اجر و پاداش، روزه بگيرد، گناهان گذشته اش، آمرزيده مي شوند».

باب (26): دين، آسان است
37 ـ وعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلا غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا، وَقَارِبُوا، وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِينُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَيْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ» (بخارى:39)
ترجمه: از ابوهريره t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «دين، آسان است. و اگر كسي آنرا برخود سخت بگيرد، سرانجام، خسته و مستأصل خواهد شد. بنابراين، راه راست و ميانه را در پيش گيريد، خوشحال باشيد و از عبادت صبح و شام و پاسي از شب، كمك بگيريد».

باب(27): نماز از ايمان است
38 ـ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ t أَنَّ النَّبِيَّ r كَانَ أَوَّلَ مَا قَدِمَ الْمَدِينَةَ نَزَلَ عَلَى أَجْدَادِهِ- أَوْ قَالَ: أَخْوَالِهِ- مِنَ الأَنْصَارِ، وَأَنَّهُ صَلَّى قِبَلَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْرًا، أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا، وَكَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ تَكُونَ قِبْلَتُهُ قِبَلَ الْبَيْتِ، وَأَنَّهُ صَلَّى أَوَّلَ صَلاةٍ صَلاهَا صَلاةَ الْعَصْرِ، وَصَلَّى مَعَهُ قَوْمٌ، فَخَرَجَ رَجُلٌ مِمَّنْ صَلَّى مَعَهُ فَمَرَّ عَلَى أَهْلِ مَسْجِدٍ وَهُمْ رَاكِعُونَ، فَقَالَ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ r قِبَلَ مَكَّةَ، فَدَارُوْا كَمَا هُمْ قِبَلَ الْبَيْتِ، وَكَانَتِ الْيَهُودُ قَدْ أَعْجَبَهُمْ إِذْ كَانَ يُصَلِّي قِبَلَ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، وَأَهْلُ الْكِتَابِ، فَلَمَّا وَلَّى وَجْهَهُ قِبَلَ الْبَيْتِ أَنْكَرُوا ذَلِكَ. (بخارى:40)
ترجمه: براء بن عازب t مي گويد: اولين باري كه نبي اكرم r (در سفر هجرت) به مدينه تشريف آورد، نزد خويشاوندان انصاري خود (بني نجار) اجلالِ نزول فرمود. و پس از ورود به مدينه، حدود شانزده الي هفده ماه، بسوي بيت ‏المقدس نماز مي خواند. و در عين حال، دوست داشت كه بطرف كعبه نماز بخواند. (ديري نگذشت كه اين آرزو، برآورده شد و قبله از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت). نخستين نمازي كه آنحضرت r (بسوي كعبه) برگزار نمود، نماز عصر بود كه جمعي از صحابه نيز با ايشان نماز خواندند. سپس، يكي از كساني كه با رسول خدا r نماز خوانده بود، از مسجد بيرون رفت. و از كنار مسجدي گذشت كه نماز گزاران آن مسجد، (بطرف بيت‏المقدس) نماز مي خواندند. بلافاصله گفت: خدا را گواه مي گيرم كه (چند لحظه قبل) من با رسول الله r بسوي كعبه نماز خواندم. با شنيدن اين سخن، مردم در حين نماز، رو به سوي كعبه نمودند. زماني كه رسول اكرم r به طرف بيت المقدس نماز مي خواند، تمام اهل كتاب، خشنود بودند. اما هنگامي كه قبله از بيت المقدس به بيت الله تغيير يافت، اين امر را نپسنديدند.

باب (28): اسلام واقعي
39 ـ عَنْ أَبِيْ سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ t أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: «إِذَا أَسْلَمَ الْعَبْدُ فَحَسُنَ إِسْلامُهُ يُكَفِّرُ اللَّهُ عَنْهُ كُلَّ سَيِّئَةٍ كَانَ زَلَفَهَا، وَكَانَ بَعْدَ ذَلِكَ الْقِصَاصُ: الْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، وَالسَّيِّئَةُ بِمِثْلِهَا، إِلا أَنْ يَتَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهَا». (بخارى:41)
ترجمه: ابوسعيد خدري t ميگويد: از رسول الله r شنيدم كه فرمود: «هرگاه، بنده اي مشرّف به اسلام شود و مسلمان خوبي گردد، خداوند گناهان گذشته اش را مي بخشد و بعد، نوبت به پاداش مي رسد. يعني در ازاي هر نيكي، ده الي هفت صد برابر، پاداش دريافت مي كند. ولي براي كيفر عمل بد، تنها به اندازة همان يك عمل، مؤاخذه مي شود. مگر اينكه خداوند از آن درگذرد». (آنرا ببخشد و مرتكب آن را مورد عفو قرار دهد).

باب (29): بهترين عبادات نزد خداوند، با دوام ترين آنهاست
40 ـ عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا أَنَّ النَّبِيَّ r دَخَلَ عَلَيْهَا وَعِنْدَهَا امْرَأَةٌ، قَالَ: «مَنْ هَذِهِ؟» قَالَتْ: فُلانَةُ تَذْكُرُ مِنْ صَلاتِهَا، قَالَ: «مَهْ عَلَيْكُمْ بِمَا تُطِيقُونَ فَوَاللَّهِ لا يَمَلُّ اللَّهُ حَتَّى تَمَلُّوا، وَكَانَ أَحَبَّ الدِّينِ إِلَيْهِ مَادَامَ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ». (بخارى:43)
ترجمه: ام المومنين ؛عايشه رضي الله عنها؛ مي گويد: روزي، نبي اكرم r به خانة من آمد در حالي كه زني نزد من نشسته بود. رسول اكرمr فرمود: « اين زن كيست»؟ گفتم: فلاني است، و كثرت عبادات ايشان را براي رسول الله r بازگو كردم. آنحضرت r فرمود: «دست نگهدار. همان قدر از اعمال را كه توانايي داريد، انجام دهيد. زيرا خداوند از دادن پاداش اعمال خسته نمي شود، مگر اينكه شما از انجام طاعت و بندگي خسته شويد. و بهترين عمل نزد خدا، آن است كه صاحبش بر انجام آن، مداومت كند».



باب (30): كم و زياد شدن ايمان
41 ـ عَنْ أَنَسٍ t، عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ شَعِيرَةٍ مِنْ خَيْرٍ، وَيَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ بُرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ، وَيَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَفِي قَلْبِهِ وَزْنُ ذَرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ». (بخارى:44)
ترجمه: از انس t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «هركس كه لا اله الا الله بگويد و به اندازة يك دانة جو ايمان در دل او باشد، از دوزخ بيرون آورده مي شود. و هر كس كه لا اله الا الله را بر زبان آورد و به اندازة يك دانة گندم ايمان در دل او باشد، از دوزخ بيرون آورده مي شود. و هر كس كه لا اله الا الله بگويد و به اندازة يك دانة ذرت ايمان در دل او باشد، از دوزخ بيرون آورده مي شود».
42 ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ t: أَنَّ رَجُلاً مِنَ الْيَهُودِ قَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُوُمِنِينَ، آيَةٌ فِي كِتَابِكُمْ تَقْرَءُونَهَا لَوْ عَلَيْنَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ نَزَلَتْ لاتَّخَذْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيدًا. قَالَ: أَيُّ آيَةٍ؟ قَالَ: ]الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا[ قَالَ عُمَرُ: قَدْ عَرَفْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ وَالْمَكَانَ الَّذِي نَزَلَتْ فِيهِ عَلَى النَّبِيِّ r وَهُوَ قَائِمٌ بِعَرَفَةَ يَوْمَ جُمُعَةٍ. (بخارى:45)
ترجمه: از عمر بن خطاب t روايت است كه يك نفر يهودي، خطاب به ايشان، گفت: اي امير المومنين! در كتاب شما (قرآن)، آيه اي هست كه اگر بر ما يهوديان نازل ميشد، ما آن روز را عيد قرار داده، جشن مي گرفتيم. امير المؤمنين فرمود: آن آيه كدام است؟ گفت:]الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا[ يعني امروز، دين شما را براي شما كامل نمودم و نعمتم را بر شما تكميل كردم و اسلام را به عنوان دين، براي شما پسنديدم. عمر بن خطاب t فرمود: ما آن روز را مي شناسيم و آن مكان را به ياد داريم كه اين آيه بر نبي اكرم r نازل شد. آن روز، جمعه بود و آنحضرت r در عرفات، ايستاده بود.

باب (31): زكات از اسلام است
43 ـ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ t يَقُولُ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ r مِنْ أَهْلِ نَجْدٍ ثَائِرَ الرَّأْسِ يُسْمَعُ دَوِيُّ صَوْتِهِ وَلا يُفْقَهُ مَا يَقُولُ حَتَّى دَنَا فَإِذَا هُوَ يَسْأَلُ عَنِ الإِسْلامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ». فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا إِلا أَنْ تَطَوَّعَ». قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «وَصِيَامُ رَمَضَانَ». قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُ؟ قَالَ: «لا إِلا أَنْ تَطَوَّعَ». قَالَ: وَذَكَرَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ r: «الزَّكَاةَ». قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا إِلا أَنْ تَطَوَّعَ». قَالَ: فَأَدْبَرَ الرَّجُلُ وَهُوَ يَقُولُ: وَاللَّهِ لا أَزِيدُ عَلَى هَذَا وَلا أَنْقُصُ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «أَفْلَحَ إِنْ صَدَقَ». (بخارى:46)
ترجمه: از طلحه بن عبيدالله t روايت است كه: شخصي از اهالي نجد با موهايي آشفته بسوي رسول الله r آمد. زمزمة صداي او شنيده مي شد ولي قابل فهم نبود تا اينكه نزديك آمد. آنگاه متوجه شديم كه در بارة اسلام مي پرسد. رسول الله r فرمود: «در شبانه روز، پنج وعده نماز را الله تعالي فرض نموده است». آن شخص، پرسيد: آيا غير از اين پنج نماز، نماز ديگري بر من فرض است؟ رسول اكرم r فرمود: «خير، البته مي تواني علاو ه برين پنج نماز، نماز نفل بخواني». و بعد رسول الله r فرمود: «روزة رمضان نيز فرض است». آن شخص پرسيد: آيا علاوه بر روزة رمضان، روزة ديگري بر من فرض است؟ رسول الله r فرمود: «خير، مگر اينكه روزة نفل بگيري». راوي مي گويد: بعد از آن، رسول الله r فرض بودن زكات را براي او بر شمرد. وآن شخص پرسيد: آيا غير از زكات، صدقة ديگري نيز فرض است؟ رسول الله r در جواب فرمود: «خير، مگر اينكه صدقة نفلي بدهي». راوي مي گويد: آن شخص با شنيدن اين فرايض و واجبات، در حالي كه بر مي گشت، چنين مي گفت: به خدا سوگند، نه بر اينها (واجبات) چيزي مي افزايم ونه از آنها، چيزي كم مي كنم. رسول الله r فرمود: «اگر راست مي گويد، رستگار مي شود».

باب (32): تشييع جنازه از ايمان است
44 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: «مَنِ اتَّبَعَ جَنَازَةَ مُسْلِمٍ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا وَكَانَ مَعَهُ حَتَّى يُصَلَّى عَلَيْهَا وَيَفْرُغَ مِنْ دَفْنِهَا، فَإِنَّه يَرْجِعُ مِنَ الأَجْرِ بِقِيرَاطَيْنِ، كُلُّ قِيرَاطٍ مِثْلُ أُحُدٍ، وَمَنْ صَلَّى عَلَيْهَا ثُمَّ رَجَعَ قَبْلَ أَنْ تُدْفَنَ فَإِنَّهُ يَرْجِعُ بِقِيرَاطٍ». (بخارى:47)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه رسول الله r فرمود: «هر كس، بحكم ايمان و به نيت اجر، در تشييع جنازة برادر مسلمانش، شركت كند تا اينكه بر او نماز خوانده شود و دفن گردد، با دو قيراط اجر، برمي گردد. و هر قيراط، باندازة كوه احد است. و هر كس بعد از نماز بر ميت، بر گردد، (يعني تا دفن ميت، صبر نكند) با يك قيراط اجر، برمي گردد».

باب (33): ترس مؤمن از اينكه عملش نابود شود بدون اينكه خودش بداند
45 ـ عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسَعُوْدٍ t :أَنَّ النَّبِيَّ r قَالَ: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ كُفْرٌ». (بخارى:48)
ترجمه: عبدالله بن مسعودt روايت مي كند كه نبي اكرم r فرمود: «فحش وناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و جنگيدن با او، كفر مي باشد».
46 ـ عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ tِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r خَرَجَ يُخْبِرُ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ، فَتَلاحَى رَجُلانِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَقَالَ: «إِنِّي خَرَجْتُ لأُخْبِرَكُمْ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَإِنَّهُ تَلاحَى فُلانٌ وَفُلانٌ، فَرُفِعَتْ، وَعَسَى أَنْ يَكُونَ خَيْرًا لَكُمْ، الْتَمِسُوهَا فِي السَّبْعِ وَالتِّسْعِ وَالْخَمْسِ». (بخارى:49)
ترجمه: از عباده بن صامت t روايت است كه: روزي، رسول الله r تشريف آورد كه شب قدر را براي ما مشخص نمايد. دراين اثنا، دو تن از مسلمانان سرگرم منازعه بايكديگر بودند. آنحضرتr فرمود: «بيرون آمدم تا شما را از شب قدر با خبر سازم. با ديدن دعواي اين دو نفر، مطلب را فراموش كردم. شايد اين براي شما بهتر باشد. با وجود اين، شب قدر را در هفتم، نهم و پنجم جستجوكنيد». (البته اينجا منظور در دهة پاياني رمضان است) مترجم.

باب (34): پرسش جبريل از پيامبر r دربارة ايمان، اسلام واحسان..
47 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ r بَارِزًا يَوْمًا لِلنَّاسِ فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ: مَا الإِيمَانُ؟ قَالَ: «الإِيمَانُ أَنْ تُؤمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَبِلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ، وَتُؤمِنَ بِالْبَعْثِ». قَالَ: مَا الإِسْلامُ؟ قَالَ: «الإِسْلامُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ وَلا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمَ الصَّلاةَ، وَتُؤَدِّيَ الزَّكَاةَ الْمَفْرُوضَةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ». قَالَ: مَا الإِحْسَانُ؟ قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ، فَإِنَّهُ يَرَاكَ». قَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَسَأُخْبِرُكَ عَنْ أَشْرَاطِهَا: إِذَا وَلَدَتِ الأَمَةُ رَبَّهَا، وَإِذَا تَطَاوَلَ رُعَاةُ الإِبِلِ الْبُهْمُ فِي الْبُنْيَانِ، فِي خَمْسٍ لا يَعْلَمُهُنَّ إِلا اللَّهُ». ثُمَّ تَلا النَّبِيُّr : ]إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ[ الآيَةَ، ثُمَّ أَدْبَرَ فَقَالَ: «رُدُّوهُ». فَلَمْ يَرَوْا شَيْئًا. فَقَالَ: «هَذَا جِبْرِيلُ جَاءَ يُعَلِّمُ النَّاسَ دِينَهُمْ». (بخارى:50)
ترجمه: از ابوهريره t روايت است كه: روزي، رسول اكرم r در جمع اصحاب و ياران نشسته بود. شخصي سرزده وارد مجلس شد و از رسول الله r پرسيد: ايمان يعني چه؟ رسول الله r فرمود: «اعتقاد داشتن به وحدانيت الله، و بر وجود فرشتگان و به حقانيت معاد و به ديدار با الله در روز قيامت، و به حقانيت پيامبران». آن شخص، پرسيد: اسلام يعني چه؟ رسول اكرم r فرمود: «يعني اين كه تنها خداوند عالم را پرستش كني، شرك نورزي، نماز بخواني، زكات اموالت را بپردازي و رمضان را روزه بگيري». آن شخص، پرسيد: احسان يعني چه؟ رسول الله r فرمود: «خداوند را چنان عبادت كن كه گويي او را مي بيني و اگر (ايمان و استحضار تو چنان قوي نيست) كه تو او را ببيني، با اين تصور عبادت كن، كه او تو را مي بيند». آن شخص، سؤال كرد: قيامت كي خواهد آمد؟ رسول الله r فرمود: «در اين مورد من داناتر از شما نيستم البته علامات قيامت را براي شما خواهم گفت كه بدين قرارند: 1ـ اينكه كنيز بي بي (خاتون) خود را بدنيا بياورد (زماني كه دختران، مادران خود را امر و نهي كنند). اينكه چوپان ها و ساربانان شتران سياه، در ساختن منازل بسيار مجلل از يكديگر سبقت بگيرند». و فرمود: «اينكه تاريخ وقوع قيامت چه وقت است، از آن پنج چيزي است كه غير از الله، كسي ديگر آنرا نمي داند». سپس رسول الله r اين آيه را تلاوت فرمود: ]إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ[ (بدرستيكه خداوند عز وجل دانا به روز قيامت است). وقتي آن شخص، برخاست و رفت. رسول اكرم r فرمود: «او را صدا كنيد تا برگردد». مردم به دنبالش رفتند اما نشاني از وي نديدند. آنگاه، رسول اكرمr فرمود: «او جبرئيل بود و بخاطر اين آمده بود كه به مردم، احكام دين را بياموزد».

باب (35):فضيلت پرهيز از شبهات
48 ـ عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ t يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: «الْحَلالُ بَيِّنٌ وَالْحَرَامُ بَيِّنٌ وَبَيْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لا يَعْلَمُهَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى الْمُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِي الشُّبُهَاتِ كَرَاعٍ يَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى يُوشِكُ أَنْ يُوَاقِعَهُ، أَلا وَإِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى، أَلا إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِي أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً، إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، أَلا وَهِيَ الْقَلْبُ».
ترجمه: نعمان بن بشيرt مي گويد: شنيدم كه رسول الله r فرمود: «حرام و حلال، هر دو واضح و آشكارند (مشخص هستند). و در ميان حلال و حرام، امور مشتبهي وجود دارد كه بسياري از مردم، آنها را را نمي دانند. هركس، از آنها پرهيز كند، دين و ايمانش را حفاظت نموده است. و كسي كه خود را با آنها بيالايد (از شبهات پرهيز نكند)، مانند كسي است كه در حريم چراگاه سلطان، دام هاي خود را بچراند و هر آن، احتمال دارد، وارد چراگاه سلطان بشوند. آگاه باشيد! كه هر پادشاه، حريمي دارد و حريم خداوند در روي زمين، محرمات او هستند.
بدانيد كه در بدن، عضوي وجود دارد كه صلاح و فساد ساير اعضا، به صلاح و فساد آن، بستگي دارد و آن، قلب است».

باب (36): پرداختن خُمس غنيمت، از ايمان است
49 ـ عن ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ الله عَنهُمَا قَالَ: إِنَّ وَفْدَ عَبْدِ الْقَيْسِ لَمَّا أَتَوُا النَّبِيَّ r قَالَ: «مَنِ الْقَوْمُ أَوْ مَنِ الْوَفْدُ»؟ قَالُوا: رَبِيعَةُ. قَالَ: «مَرْحَبًا بِالْقَوْمِ أَوْ بِالْوَفْدِ غَيْرَ خَزَايَا وَلا نَدَامَى» فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا لا نَسْتَطِيعُ أَنْ نَأْتِيكَ إِلا فِي الشَّهْرِ الْحَرَامِ، وَبَيْنَنَا وَبَيْنَكَ هَذَا الْحَيُّ مِنْ كُفَّارِ مُضَرَ، فَمُرْنَا بِأَمْرٍ فَصْلٍ نُخْبِرْ بِهِ مَنْ وَرَاءَنَا، وَنَدْخُلْ بِهِ الْجَنَّةَ، وَسَأَلُوهُ عَنِ الأَشْرِبَةِ. فَأَمَرَهُمْ بِأَرْبَعٍ وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ. أَمَرَهُمْ بِالإِيمَانِ بِاللَّهِ وَحْدَهُ قَالَ: «أَتَدْرُونَ مَا الإِيمَانُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ؟» قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامُ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءُ الزَّكَاةِ، وَصِيَامُ رَمَضَانَ، وَأَنْ تُعْطُوا مِنَ الْمَغْنَمِ الْخُمُسَ»، وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنِ الْحَنْتَمِ، وَالدُّبَّاءِ، وَالنَّقِيرِ، وَالْمُزَفَّتِ، وَرُبَّمَا قَالَ: «الْمُقَيَّرِ» وَقَالَ: «احْفَظُوهُنَّ وَأَخْبِرُوا بِهِنَّ مَنْ وَرَاءَكُمْ». (بخارى:53)
ترجمه: عبد الله بن عباس رضي الله عنهما مي گويد: هنگامي كه وفد قبيلة عبدقيس نزد رسول الله r آمد، رسول اكرم r پرسيد: «شما از چه قوم و طايفه اي هستيد»؟ گفتند: از طائفة ربيعه. رسول الله r فرمود: «بسيار خوش آمديد، اميدوارم از آمدنتان ناراحت و پشيمان نشويد». عرض كردند: اي پيامبر خدا! چون كفار طايفة مُضَر در مسير ما قرار دارند، ما جز در ماههاي حرام، نمي توانيم خدمت شما برسيم. بنابراين، رهنمودهاي لازم را در اختيار ما قرار دهيد تا ما آنها را به ديگران ابلاغ نماييم و موجب رستگاري ما نيز بشوند. سپس در مورد نوشيدنيهاي حلال و حرام از رسول الله r سؤال كردند. در مورد سؤال اول، رسول الله r آنها را از چهار چيز منع كرد و به چهار چيز امر فرمود. آنان را به ايمان آوردن به خداي يگانه دعوت نمود و فرمود: «آيا مي دانيد كه ايمان آوردن به خداي يگانه يعني چه»؟ حاضران در جواب گفتند: الله و رسولش بهتر مي دانند. رسول الله r فرمود: «ايمان به الله عبارت است از:گواهي دادن به يگانگي خداوند و به رسالت محمد و برپاداشتن نماز و پرداختن زكات، و روزه گرفتن ماه مبارك رمضان و پرداخت خمس غنيمت». و در مورد سؤال دوم، آنها را از استفادة چهار چيز (ظرف) نهي كرد كه عبارتند از: « خم، ظرف كدو، ظرف تنه درخت خرما و ظرف قير اندود». (در آن زمان، اين ظرفها مخصوص تهيه كردن شراب بودند). در پايان، آنحضرت r فرمود:«آنچه گفتم بخاطر بسپاريد و به اطلاع ديگران برسانيد».
باب (37):پاداش اعمال به نيت ها بستگي دارد
50 ـ عَنْ عُمَرَt: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: «إنَّما الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»، وَقَدْ تَقَدَّمَ فِيْ أَوَّلِ الْكِتَابِ وَزَادَ هُنَا بَعْدَ قَوْلِهِ: «إنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ» وسَرَدَ بَاقِيَ الْحَدِيْثِ. (بخارى:54)
ترجمه: از عمرt روايت است كه رسول الله r فرمود: « پاداش اعمال، به نيت ها بستگي دارد». اين حديث، در آغاز كتاب، ذكر گرديد. البته در اين حديث، بعد از جملة «با هر كس، مطابق نيتش رفتار مي شود»، اين عبارت افزوده شده است كه: «پس هر كس، درپي خوشنودي الله و رسولش باشد، خوشنودي الله و رسول، نصيب او خواهد شد».
51 ـ عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «إِذَا أَنْفَقَ الرَّجُلُ عَلَى أَهْلِهِ يَحْتَسِبُهَا فَهُوَ لَهُ صَدَقَةٌ». (بخارى:55)
ترجمه: از ابو مسعود t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «اگر شخصي به نيت ثواب بر اهل و عيال خود انفاق كند، نفقة او صدقه محسوب مي شود».

باب (38): پيامبر r فرمود: دين، خير خواهي است
52 ـ عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ t قَالَ: بَايَعْتُ رَسُولَ اللَّهِ r عَلَى إِقَامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ . (بخارى:57)
ترجمه: جرير بن عبدالله t مي گويد: با رسول الله r بر اقامة نماز، پرداخت زكات و خير خواهي براي هر مسلمان، بيعت كردم.
53 ـ عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ t قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَتَيْتُ النَّبِيَّ r قُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى الإِسْلامِ، فَشَرَطَ عَلَيَّ: «وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ» فَبَايَعْتُهُ عَلَى هَذَا. (بخارى:58)
ترجمه: جرير بن عبد الله t مي‏گويد: خدمت نبي اكرم r شرفياب شده، عرض كردم: اي پيامبر گرامي! مي خواهم با دست مبارك شما، بر اسلام، بيعت كنم. رسول الله r در كار بيعت بر اسلام، خير خواهي و نصيحت مسلمانان را نيز شرط قرار داد. و من هم طبق آن شرايط، بيعت نمودم.


3 ـ كتاب علم

باب (1): فضيلت علم و دانش
54 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ t قَالَ: بَيْنَمَا النَّبِيُّ r فِي مَجْلِسٍ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ جَاءَهُ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِr يُحَدِّثُ فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: سَمِعَ مَا قَالَ فَكَرِهَ مَا قَالَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ لَمْ يَسْمَعْ حَتَّى إِذَا قَضَى حَدِيثَهُ، قَالَ: «أَيْنَ –أُرَاهُ- السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ»؟ قَالَ: هَا أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِذَا ضُيِّعَتِ الأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ». قَالَ: كَيْفَ إِضَاعَتُهَا؟ قَالَ: «إِذَا وُسِّدَ الأَمْرُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ». (بخارى:59)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه: روزي، نبي اكرم r در جلسه اي، مردم را وعظ و ارشاد مي كرد كه يك مرد باديه نشين، وارد مجلس شد و دربارة قيامت، سؤال كرد و گفت: قيامت كي خواهد آمد؟ رسول اللهr (بدون اينكه پاسخ بدهد) به صحبت خود ادامه داد. بعضي‏ها فكر كردند كه رسول اكرم r سؤال را شنيد اما چون از اين سؤال، خوشش نيامد، جوابي نداد. بعضي‏ها گفتند: رسول الله r سؤال را نشنيده است. رسول اكرم r بعد از اينكه به سخنش خاتمه داد، پرسيد: «سائل كجا است»؟ سائل عرض كرد: يا رسول الله! من حاضرم. رسول الله r فرمود: «هرگاه كه امانت ضايع شود، منتظر قيامت باش». وي پرسيد: امانت چگونه ضايع مي شود؟ آنحضرت r فرمود: «هرگاه كارها بدست نا اهلان سپرده شوند، منتظر قيامت باشيد».
باب (2): آموختن با صداي بلند
55 ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِيَ الله عَنْهُمَا قَالَ: تَخَلَّفَ عَنَّا النَّبِيُّ r فِي
سَفْرَةٍ سَافَرْنَاهَا فَأَدْرَكَنَا وَقَدْ أَرْهَقَتْنَا الصَّلاةُ وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ عَلَى أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: «وَيْلٌ لِلأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ» مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا. (بخارى:60 )
ترجمه: عبد الله بن عمر رضي الله عنهما مي‏گويد: در يكي از مسافرت ها، رسول‏ اكرم r از ما عقب ماند و وقتي كه به ما رسيد، نماز تأخير شده بود. به دليل تأخير نماز، ما با سرعت وضو گرفته، پاها را با دست‏، تر مي‏كرديم. رسول الله r با صداي بلند، دو يا سه بار فرمود: «قوزك‏ ها در معرض رفتن و سوختن در آتش دوزخ هستند». (يعني اگر در وضو، سرعت بخرج داده شود به نحوي كه قوزك پاها خوب شسته نشوند، عذاب آن بسيار سخت است).

باب (3): امتحان پيروان به وسيلة رهبر و پيشوا
56 ـ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِr : «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً لا يَسْقُطُ وَرَقُهَا، وَإِنَّهَا مَثَلُ الْمُسْلِمِ فَحَدِّثُونِي مَا هِيَ»؟ فَوَقَعَ النَّاسُ فِي شَجَرِ الْبَوَادِي، قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: وَوَقَعَ فِي نَفْسِي أَنَّهَا النَّخْلَةُ، فَاسْتَحْيَيْتُ، ثُمَّ قَالُوا: حَدِّثْنَا مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «هِيَ النَّخْلَةُ». (بخارى:61)
ترجمه: از ابن عمر رضي الله عنهما روايت است كه رسول‏ الله r فرمود: «درختي در ميان درخت‏ها وجود دارد كه هيچگاه برگهايش نمي‏ريزند و مؤمن نيز مانند آن درخت است. بگوئيد آن درخت، كدام است»؟ حاضران، درختان جنگل را برشمردند. عبد الله بن عمر رضي الله عنهما مي‏گويد: بنظرم رسيد كه آن، بايد درخت خرما باشد اما بخاطر كثرت شرم و حيا نتوانستم چيزي اظهار كنم، تا آنكه حاضران عرض كردند: اي پيامبر خدا r آن درخت را به ما معرفي كن. رسول الله r فرمود: «آن درخت، درخت خرما است».

باب (4): خواندن حديث بر عالم و محدث
57 ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t قال: بَيْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ مَعَ النَّبِيِّ r فِي الْمَسْجِدِ دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى جَمَلٍ، فَأَنَاخَهُ فِي الْمَسْجِدِ، ثُمَّ عَقَلَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: أَيُّكُمْ مُحَمَّدٌ؟ وَالنَّبِيُّ r مُتَّكِئٌ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ، فَقُلْنَا: هَذَا الرَّجُلُ الأَبْيَضُ الْمُتَّكِئُ، فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: يَا ابْنَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ r: «قَدْ أَجَبْتُكَ» فَقَالَ: إِنِّي سَائِلُكَ فَمُشَدِّدٌ عَلَيْكَ فِي الْمَسْأَلَةِ، فَلا تَجِدْ عَلَيَّ فِي نَفْسِكَ، فَقَالَ: «سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ». فَقَالَ: أَسْأَلُكَ بِرَبِّكَ وَرَبِّ مَنْ قَبْلَكَ آللَّهُ أَرْسَلَكَ إِلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ؟ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَكَ أَنْ نُصَلِّيَ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَكَ أَنْ نَصُومَ هَذَا الشَّهْرَ مِنَ السَّنَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَكَ أَنْ تَأْخُذَ هَذِهِ الصَّدَقَةَ مِنْ أَغْنِيَائِنَا فَتَقْسِمَهَا عَلَى فُقَرَائِنَا؟ فَقَالَ النَّبِيُّ r: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». فَقَالَ الرَّجُلُ: آمَنْتُ بِمَا جِئْتَ بِهِ، وَأَنَا رَسُولُ مَنْ وَرَائِي مِنْ قَوْمِي، وَأَنَا ضِمَامُ بْنُ ثَعْلَبَةَ، أَخُو بَنِي سَعْدِ بْنِ بَكْرٍ. (بخارى:63)
ترجمه: انس بن مالك t مي‏گويد: روزي، خدمت رسول‏ اكرم r در مسجد نشسته بوديم. شتر سواري از راه رسيد و شترش را در مسجد، خوابانيد و پاهايش را بست و از حاضرين پرسيد: كدام يك از شما محمد است؟ رسول الله r در جمع صحابه رضي الله عنهم تكيه زده و نشسته بود. حاضرين گفتند: او كه تكيه زده است، محمد r است. آن شخص تازه وارد، گفت: اي فرزند عبدالمطلب! رسول الله r فرمود: « بگو چه مي‏خواهي»؟ گفت: من چند سؤال دارم و در آنها سختگيري بخرج مي دهم ولي شما به دل نگيريد. رسول الله r فرمود: «هر چه دلت مي‏خواهد، سؤال كن». آن شخص، گفت: تو را به پروردگارت و پروردگار كساني كه قبل از تو بوده‏اند، سوگند مي‏دهم، آيا خداوند تو را براي هدايت تمام مردم فرستاده است؟ رسول الله r فرمود: «به خدا سوگند، چنين است». آن شخص گفت: تو را به خدا سوگند، آيا خداوند به تو امر فرموده كه ما، روزانه پنج بار نماز بخوانيم؟ رسول الله r فرمود: «به خدا سوگند، چنين است». آن شخص گفت: تو را به خدا سوگند، آيا خدا به تو دستور داده كه ما ماه رمضان را روزه بگيريم؟ رسول الله r فرمود: «آري، به خدا سوگند». باز پرسيد: تو را به خدا سوگند، آيا الله دستور داده است كه از اغنياي ما زكات بگيري و آن را بين فُقراي ما تقسيم كني؟ رسول الله r فرمود: «آري». آن شخص گفت: به تمام احكامي كه شما آورده‏اي، ايمان آوردم. قبيله ام مرا فرستاده ‏است. نام من، ضمام بن ثعلبه است و از قبيلة بني سعد بن بكر هستم.
58ـ عَن ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r بَعَثَ بِكِتَابِهِ رَجُلاً، وَأَمَرَهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى عَظِيمِ الْبَحْرَيْنِ، فَدَفَعَهُ عَظِيمُ الْبَحْرَيْنِ إِلَى كِسْرَى، فَلَمَّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ، قَالَ: فَدَعَا عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ r أَنْ يُمَزَّقُوا كُلَّ مُمَزَّقٍ. (بخارى:64)
ترجمه: از عبدالله بن عباس رضي الله عنهما روايت است كه رسول الله r نامه‏اش را توسط شخصي به امير بحرين فرستاد تا وي آن را به كسري (شاه ايران) برساند. وقتي كسري نامه را خواند، آن را پاره كرد. راوي مي‏گويد: رسول الله r آنها را نفرين كرد و دعا كرد تا مملكت آنها تكه پاره شود.
59 ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t قَالَ: كَتَبَ النَّبِيُّ r كِتَابًا أَوْ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فَقِيلَ لَهُ إِنَّهُمْ لا يَقْرَءُونَ كِتَابًا إِلا مَخْتُومًا، فَاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، نَقْشُهُ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى بَيَاضِهِ فِي يَدِهِ. (بخارى:65)
ترجمه: از انس بن مالك t روايت است كه نبي اكرم r نامه‏اي نوشت يا ميخواست نامه اي بنويسد. به حضرتش اطلاع دادند كه آنها (اهل فارس) نامة بدون مهر را نمي‏خوانند. پس آنحضرت r براي خود انگشتري از نقره ساخت كه جملة (محمد رسول الله ) بر روي آن حك شده بود. انس مي‏گويد: گويا هم اكنون سفيدي و درخشندگي آن انگشتر را در دست (مبارك) رسول خدا r مشاهده مي نمايم.
60 ـ عَنْ أَبِي وَاقِدٍ اللَّيْثِيِّ t :أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r بَيْنَمَا هُوَ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ وَالنَّاسُ مَعَهُ إِذْ أَقْبَلَ ثَلاثَةُ نَفَرٍ، فَأَقْبَلَ اثْنَانِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ r وَذَهَبَ وَاحِدٌ، قَالَ: فَوَقَفَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ r ،فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَرَأَى فُرْجَةً فِي الْحَلْقَةِ فَجَلَسَ فِيهَا، وَأَمَّا الْآخَرُ فَجَلَسَ خَلْفَهُمْ، وَأَمَّا الثَّالِثُ فَأَدْبَرَ ذَاهِبًا، فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ r قَالَ: «أَلا أُخْبِرُكُمْ عَنِ النَّفَرِ الثَّلاثَةِ أَمَّا أَحَدُهُمْ فَأَوَى إِلَى اللَّهِ، فَآوَاهُ اللَّهُ وَأَمَّا الآخَرُ فَاسْتَحْيَا، فَاسْتَحْيَا اللَّهُ مِنْهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَأَعْرَضَ، فَأَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ». (بخارى:66)
ترجمه: از ابو واقد ليثي t روايت است كه: روزي، رسول الله r با جمعي از صحابه در مسجد نشسته و (مشغول وعظ و ارشاد بود) كه سه نفر، وارد مسجد شدند. دو نفر توقف كردند و سومي برگشت. راوي مي گويد: يكي از آن دو، جايي براي خود پيدا كرد و نشست. دومي پشت سر جمع، نشست. رسول الله r پس از اتمام وعظ، فرمود: «آيا مي خواهيد شما را در مورد اين سه نفر، آگاه سازم؟ يكي از آنان، بخاطر رضاي خدا آمده بود. خداوند او را جاي داد. دومي شرم كرد، خداوند را نيز از از آن بنده، شرم آمد (او را بخشيد). سومي رو گرداني كرد، خداوند نيز از او اعراض نمود».

باب (5): پيامبر r مي فرمايد: چه بسا كسي كه تبليغ به او ميرسد
از خود مبلِّغ، فهميده تر باشد
61 ـ عْن أَبِي بَكْرَةَ t قال: قَعَدَ النَّبِيَّ r عَلَى بَعِيرِهِ وَأَمْسَكَ إِنْسَانٌ بِخِطَامِهِ ـ أَوْ: بِزِمَامِهِ ـ قَالَ: «أَيُّ يَوْمٍ هَذَا»؟ فَسَكَتْنَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ سِوَى اسْمِهِ. قَالَ: «أَلَيْسَ يَوْمَ النَّحْرِ»؟ قُلْنَا بَلَى. قَالَ: «فَأَيُّ شَهْرٍ هَذَا»؟ فَسَكَتْنَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُسَمِّيهِ بِغَيْرِ اسْمِهِ. فَقَالَ: «أَلَيْسَ بِذِي الْحِجَّةِ»؟ قُلْنَا: «بَلَى». قَالَ: «فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ بَيْنَكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا، فِي شَهْرِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَإِنَّ الشَّاهِدَ عَسَى أَنْ يُبَلِّغَ مَنْ هُوَ أَوْعَى لَهُ مِنْهُ». (بخارى:67)
ترجمه: ابوبكره t مي‏گويد: روزي، رسول الله r سوار شتر بود و شخصي مهار آن را در دست داشت. رسول الله r خطاب به صحابه، فرمود: «امروز، چه روزي است»؟ راوي مي‏گويد: همة ما سكوت نموده، تصور ‏كرديم كه رسول الله r ، نام ديگري سواي اين نام، برايش در نظر دارد. آنحضرت r فرمود: «آيا امروز، روز قرباني نيست»؟ گفتيم: آري. بعد فرمود: «اين كدام ماه است»؟ همه سكوت كرديم و تصور نموديم ممكن است رسول الله r اسم ديگري براي اين ماه، تعيين كند. بعد فرمود: «آيا اين ماه، ذوالحجه نيست»؟ گفتيم: آري. بعد رسول الله r فرمود: «همانا مال و جان شما، مانند اين روز و اين ماه و اين سرزمين، محترم هستند و كسي حق ندارد كه به ناحق، حرمت مال و جان برادر مسلمان خود را پايمال كند. هر يك از شما حاضرين، اين احكام را به كساني كه حضور ندارند، برساند. چه بسا فرد غايب از شخص حاضر، مطلب را بهتر دريابد».

باب (6): تعيين اوقات براي هدايت و ارشاد
62 ـ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ t قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ r يَتَخَوَّلُنَا بِالْمَوْعِظَةِ فِي الأَيَّامِ كَرَاهَةَ السَّآمَةِ عَلَيْنَا. (بخارى:68)
ترجمه: ابن مسعود t مي‏گويد: نبي اكرم r براي هدايت و ارشاد ما هر چند روز يكبار را در نظر گرفته بود. و بخاطر اينكه وعظ و نصيحت ايشان، موجب خستگي ودلسردي ما نشود، از وعظ گفتن روزانه، اجتناب مي‏ ورزيد.
63 ـ عَنْ أَنَسٍ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «يَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَ لا تُنَفِّرُوا». (بخارى:69)
ترجمه: از انس t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «در امور دين، آسان بگيريد و سخت گير نباشيد. مژده دهيد و بيزار نكنيد».
باب (7): هرگاه خداوند، خوبي كسي را بخواهد،
علم دين نصيب او مي گرداند
64 ـ عَنْ مُعَاوِيَةَ t قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ r يَقُولُ: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ، وَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَاللَّهُ يُعْطِي، وَلَنْ تَزَالَ هَذِهِ الأُمَّةُ قَائِمَةً عَلَى أَمْرِ اللَّهِ لا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ». (بخارى:71)
ترجمه: معاويه t مي‏گويد: از نبي‏ اكرم r شنيدم كه ‏فرمود: « هر كس كه خداوند در حق او ارادة خير نمايد، به وي فهم دين، نصيب خواهد كرد. من (رسول الله) تقسيم كننده (علوم و معارف شريعت) هستم. اما عطا كنندة اصلي، خداوند است. و اين امت همچنان بر دين خدا استوار خواهد ماند ومخالفت مخالفان به آنها ضرري نخواهد رساند تا اينكه قيامت فرا رسد».

باب (8): درك وفهم علم
65 ـ عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ الله عَنْهُمَا قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ r فَأُتِيَ بِجُمَّارٍ فَقَالَ: «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً مَثَلُهَا كَمَثَلِ الْمُسْلِمِ» فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُولَ: هِيَ النَّخْلَةُ، فَإِذَا أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ فَسَكَتُّ، قَالَ النَّبِيُّ r: «هِيَ النَّخْلَةُ». (بخارى:72)
ترجمه: ابن عمر رضي الله عنهما مي گويد: نزد نبي اكرم r نشسته بوديم كه جماري (پيه درخت خرما) آوردند. آنحضرت r فرمود: «در ميان درختان، درختي شبيه مسلمان است». من خواستم بگويم درخت خرماست. اما چون ديدم كوچكترين آنها هستم سكوت نمودم. رسول الله r فرمود: «درخت خرما است».

باب (9): غبطه خوردن در علم وحكمت
66 ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ t قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ r: «لا حَسَدَ إِلا فِي اثْنَتَيْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسُلِّطَ عَلَى هَلَكَتِهِ فِي الْحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فَهُوَ يَقْضِي بِهَا وَيُعَلِّمُهَا». (بخارى:73)
ترجمه: از عبدالله بن مسعود t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: « غبطه جايز نيست مگر در دو مورد. يكي، شخصي كه خداوند به او مال و ثروت داده و به او همت بخشيده است تا آن را در راه خدا خرج كند. دوم، كسي كه خداوند به او علم و معارف شرعي عنايت فرموده و او از علم خود، ديگران را بهره‏مند مي سازد و با عدالت، قضاوت مي‏كند».
باب (10): دعا براي فهم و درك قرآن
67 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ الله عَنْهُمَا قَالَ: ضَمَّنِي رَسُولُ اللَّهِr وَقَالَ: «اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الْكِتَابَ». (بخارى:75)
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي‏گويد: رسول اللهr مرا در آغوش گرفت و فرمود: «پروردگارا! به وي فهم و درك قرآن، عنايت فرما».

باب (11): كودك چه وقت مي تواند در حلقه علم حديث بنشيند؟
68 ـ وَعَنْهُ t قَالَ: أَقْبَلْتُ رَاكِبًا عَلَى حِمَارٍ أَتَانٍ، وَأَنَا يَوْمَئِذٍ قَدْ نَاهَزْتُ الإِحْتِلامَ، وَرَسُولُ اللَّهِ r يُصَلِّي بِمِنًى إِلَى غَيْرِ جِدَارٍ، فَمَرَرْتُ بَيْنَ يَدَيْ بَعْضِ الصَّفِّ، وَأَرْسَلْتُ الأَتَانَ تَرْتَعُ، فَدَخَلْتُ فِي الصَّفِّ، فَلَمْ يُنْكَرْ ذَلِكَ عَلَيَّ. (بخارى:76)
ترجمه: از عبدالله بن عباس رضي الله عنهما مي‏گويد: روزي، در دوران نوجواني، سوار بر ماده الاغي بودم و بسوي سرزمين «منا» مي رفتم. رسول الله r در «منا» بدون اينكه ستره‏اي گذاشته باشد، مشغول نماز بود. الاغم را براي چرا رها كرده، از جلوي بعضي از نماز گزاران عبور كردم و خود را به صف نماز رساندم. كسي مرا بر اين كار، سرزنش نكرد.
69 ـ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِيعِ t قَالَ: عَقَلْتُ مِنَ النَّبِيِّ r مَجَّةً مَجَّهَا فِي وَجْهِي وَأَنَا ابْنُ خَمْسِ سِنِينَ مِنْ دَلْوٍ. (بخارى:77)
ترجمه: محمود بن ربيع t مي‏گويد: بخوبي ياد دارم زماني كه من پنج ساله بودم، رسول الله r اندكي آب از دلوي برداشت و پس از مضمضه، آب‏ها را برچهرة من پاشيد.

باب (12): فضيلت كسي كه خود مي آموزد و به ديگران مي آموزاند
70ـ عَنْ أَبِي مُوسَىt عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «مَثَلُ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهُدَى وَالْعِلْمِ كَمَثَلِ الْغَيْثِ الْكَثِيرِ أَصَابَ أَرْضًا، فَكَانَ مِنْهَا نَقِيَّةٌ، قَبِلَتِ الْمَاءَ، فَأَنْبَتَتِ الْكَلأَ وَالْعُشْبَ الْكَثِيرَ، وَكَانَتْ مِنْهَا أَجَادِبُ، أَمْسَكَتِ الْمَاءَ، فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ، فَشَرِبُوا وَسَقَوْا وَزَرَعُوا، وَأَصَابَتْ مِنْهَا طَائِفَةً أُخْرَى، إِنَّمَا هِيَ قِيعَانٌ لا تُمْسِكُ مَاءً وَلا تُنْبِتُ كَلأً، فَذَلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينِ اللَّهِ وَنَفَعَهُ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَعَلَّمَ، وَمَثَلُ مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذَلِكَ رَأْسًا وَلَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ». (بخارى:79)
ترجمه: از ابو موسي اشعري t روايت است كه رسول الله r فرمود: «مثال علم و دانشي كه خداوند مرا با آن مبعوث گردانيده، مانند باراني است كه تند و تيز مي‏بارد. زميني كه صاف و هموار باشد، آن آب را در خود جذب مي‏كند. سپس در آن زمين، گياه و دانه مي‏رويد. و زميني كه سخت است، آب را بر روي خود نگاه مي‏دارد. و خداوند، بوسيلة آن آب به بندگانش نفع مي‏رساند و بندگان الله از آن آب مي‏نوشند و به ديگران نيز مي‏نوشانند و كشت و زرع خود را نيز آبياري مي‏كنند. و باراني كه در شوره زار ببارد، نه آب را در خود نگه ميدارد و نه گياهي مي روياند. اين زمين، مثال كسي است كه به احكام الهي، توجهي نكرده و اهميتي نداده است. و هدايت و رهنمودهايي را كه من به ارمغان آورده‏ام، قبول نكرده است».

باب (13): از بين رفتن علم و بروز جهل و ناداني
71 ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ t قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: أَنْ يُرْفَعَ الْعِلْمُ وَيَثْبُتَ الْجَهْلُ وَيُشْرَبَ الْخَمْرُ وَيَظْهَرَ الزِّنَا». (بخارى:80)
ترجمه: از انس بن مالك t روايت است كه رسول الله r فرمود: «از جمله نشانه‏هاي قيامت اين است كه جهل و ناداني فراگير خواهد شد و علم و دانش از بين خواهد رفت. و زنا و شراب خواري آشكار و علني انجام خواهد گرفت».
72 ـ وَعَنْهُ t قَالَ: لأُحَدِّثَنَّكُمْ حَدِيثًا لا يُحَدِّثُكُمْ أَحَدٌ بَعْدِي، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: «مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: أَنْ يَقِلَّ الْعِلْمُ وَيَظْهَرَ الْجَهْلُ، وَيَظْهَرَ الزِّنَا، وَتَكْثُرَ النِّسَاءُ، وَيَقِلَّ الرِّجَالُ، حَتَّى يَكُونَ لِخَمْسِينَ امْرَأَةً الْقَيِّمُ الْوَاحِدُ». (بخارى:81)
ترجمه: همچنين از انسt روايت است كه فرمود: حديثي را براي شما بيان مي‏كنم كه كسي ديگر براي شما بيان نخواهد كرد: از رسول الله r شنيدم كه مي‏فرمود: «برخي از نشانه‏هاي قيامت، عبارت اند از اين كه علم كم مي‏شود، جهل و ناداني غلبه پيدا مي كند، زنا رواج مي يابد و تعداد زنان، زياد و تعداد مردان، كم مي‏شود تا جايي كه يك مرد، سرپرستي پنجاه زن را به عهده خواهد گرفت».

باب (14): فضيلت علم
73 ـ عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ الله عَنْهُمَا قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ r قَالَ: «بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّي لأَرَى الرِّيَّ يَخْرُجُ فِي أَظْفَارِي، ثُمَّ أَعْطَيْتُ فَضْلِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ». قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الْعِلْمَ». (بخارى:82)
ترجمه: عبد الله بن عمر رضي الله عنهما مي‏گويد: از رسول‏ الله r شنيدم كه مي‏فرمود: «در عالم رويا و خواب، يك ليوان شير به من داده شد. شير را نوشيدم تا آنكه خوب سير شدم تا جائي كه سيري از ناخن‏هايم بيرون مي‏آمد. سپس باقيماندة آن را به عمر بن خطاب دادم». صحابه عرض كردند: يا رسول الله! اين خواب را چگونه تعبير فرموديد؟ رسول اللهr فرمود: «آن را به علم تعبير نمودم».

باب (15): فتوا دادن در حال سوار بودن بر چيزي
74 ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ رَضِيَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r وَقَفَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ بِمِنًى لِلنَّاسِ يَسْأَلُونَهُ، فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَحَلَقْتُ قَبْلَ أَنْ أَذْبَحَ؟ فَقَالَ: «اذْبَحْ وَلا حَرَجَ». فَجَاءَ آخَرُ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَنَحَرْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِيَ؟ قَالَ: «ارْمِ وَلا حَرَجَ». فَمَا سُئِلَ النَّبِيُّ r عَنْ شَيْءٍ قُدِّمَ وَلا أُخِّرَ إِلا قَالَ: «افْعَلْ وَلا حَرَجَ». (بخارى:83)
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص رضي الله عنهما مي گويد: رسول‏ الله r در مراسم حجة الوداع در «منا» براي پاسخ به سؤالات مردم، توقف كرده بود. شخصي آمد و گفت: اي پيامبر خدا! من به دليل فراموشي و عدم آگاهي، قبل از اينكه ذبح كنم مو هاي سرم را تراشيده ام؟ رسول الله r فرمود: «اشكالي ندارد». بعد شخص ديگري آمد و گفت: اي پيامبر خدا! بدليل غفلت و ناآگاهي، قبل از اينكه رَمي جمره كنم، ذبح كرده ام؟ رسول الله r فرمود: «مانعي ندارد». راوي (ابن عمرو) مي‏گويد: آن روز، هر كس هر حكمي را پس و پيش نموده بود و از رسول الله r در بارة آن سؤال مي كرد، رسول الله r در جواب مي فرمود: «انجام بده و اشكالي ندارد».

باب (16): جواب دادن به فتوا با تكان دادن سر يا دست
75 ـ عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَ t عَنِ النَّبِيِّ r قَالَ: «يُقْبَضُ الْعِلْمُ وَيَظْهَرُ الْجَهْلُ وَالْفِتَنُ وَيَكْثُرُ الْهَرْجُ». قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا الْهَرْجُ؟ فَقَالَ هَكَذَا بِيَدِهِ فَحَرَّفَهَا كَأَنَّه يُرِيدُ الْقَتْلَ. (بخارى:85)
ترجمه: از ابو هريره t روايت است كه نبي اكرم r فرمود: «روزي خواهد رسيد كه علم از ميان خواهد رفت، و جهل و ناداني و فتنه آشكار خواهد شد و هرج و مرج زياد خواهد گرديد». سؤال شد: اي رسول الله! هرج و مرج يعني چه؟ رسول الله r دست مبارك خود را بگونه اي حركت داد كه به قتل وكشتار، دلالت مي كرد.
76 ـ عَنْ أَسْمَاءَ رَضِيَ الله عَنْهَا قَالَتْ: أَتَيْتُ عَائِشَةَ وَهِيَ تُصَلِّي فَقُلْتُ: مَا شَأْنُ النَّاسِ؟ فَأَشَارَتْ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا النَّاسُ قِيَامٌ، فَقَالَتْ: سُبْحَانَ اللَّهِ، قُلْتُ: آيَةٌ؟ فَأَشَارَتْ بِرَأْسِهَا أَيْ نَعَمْ، فَقُمْتُ حَتَّى تَجَلاَّنِي الْغَشْيُ، فَجَعَلْتُ أَصُبُّ عَلَى رَأْسِي الْمَاءَ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ النَّبِيُّ r وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْ شَيْءٍ لَمْ أَكُنْ أُرِيتُهُ إِلاَّ رَأَيْتُهُ فِي مَقَامِي حَتَّى الْجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَأُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّكُمْ تُفْتَنُونَ فِي قُبُورِكُمْ مِثْلَ أَوْ قَرِيبَ- لا أَدْرِي أَيَّ ذَلِكَ قَالَتْ أَسْمَاءُ- مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ. يُقَالُ: مَا عِلْمُكَ بِهَذَا الرَّجُلِ؟ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ أَوِ الْمُوقِنُ- لا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا قَالَتْ أَسْمَاءُ- فَيَقُولُ: هُوَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ جَاءَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى، فَأَجَبْنَا وَاتَّبَعْنَا، هُوَ مُحَمَّدٌ ثَلاثًا. فَيُقَالُ: نَمْ صَالِحًا، قَدْ عَلِمْنَا إِنْ كُنْتَ لَمُوقِنًا بِهِ. وَأَمَّا الْمُنَافِقُ أَوِ الْمُرْتَابُ- لا أَدْرِي أَيَّ ذَلِكَ قَالَتْ أَسْمَاءُ- فَيَقُولُ: لا أَدْرِي سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ شَيْئًا فَقُلْتُهُ. (بخارى:86)
ترجمه: اسماء دختر ابوبكر رضي الله عنهما مي گويد: (هنگامي كه مردم را مضطرب و پريشان ديدم) نزد عايشه رضي الله عنها رفتم و او را در حال نماز ديدم. گفتم: مردم را چه شده است؟ ايشان به سوي آسمان اشاره كرد. سپس بقيه مردم را ديدم كه نماز مي خواندند. عايشه گفت: «سبحانه الله». من پرسيدم: آيا اتفاقي افتاده است؟ با سر، اشاره فرمود: بلي. من برخاستم، نزديك بود بيهوش شوم، مقداري آب برسر و صورت خود ريختم. (سپس مشاهده كردم كه) پيامبر r پس از حمد و ثناي خداوند عز وجل، فرمود: «آنچه را قبلاً به من نشان نداده بودند، اكنون نشان دادند، حتي بهشت و دوزخ را. و به من وحي شد كه: شما در قبرهايتان مانند فتنة مسيح دجال، مورد ابتلا و آزمايش قرار مي گيريد. و از شما مي پرسند كه در مورد اين مرد (پيامبر r) چه مي داني؟ فرد مؤمن و كسي كه اعتقادش راسخ است، مي گويد: او محمد، فرستادة خداست كه براي ما هدايت و روشني به ارمغان آورده است و سه بار اين جمله را تكرار مي كند. بعد به او مي گويند: آسوده بخواب. مي دانستيم كه شما به او ايمان و اعتقاد داري. ولي منافق و كسي كه ايمانش، متزلزل بوده، مي گويد: نمي دانم، شنيدم كه مردم چيزهايي مي گفتند، من نيز همان را تكرار مي كردم».
باب (17): سفر براي دانستن يك مسئله و تعليم آن به اهل خود
77 ـ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الْحَارِثِ t: أَنَّهُ تَزَوَّجَ ابْنَةً لأَبِي إِهَابِ بْنِ عَزِيزٍ، فَأَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: إِنِّي قَدْ أَرْضَعْتُ عُقْبَةَ وَالَّتِي تَزَوَّجَ، فَقَالَ لَهَا عُقْبَةُ: مَا أَعْلَمُ أَنَّكِ أَرْضَعْتِنِي وَلا أَخْبَرْتِنِي فَرَكِبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ r بِالْمَدِينَةِ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ r: «كَيْفَ وَقَدْ قِيلَ» فَفَارَقَهَا عُقْبَةُ وَنَكَحَتْ زَوْجًا غَيْرَهُ. (بخارى:88)
ترجمه: عقبه بن حارث مي‏گويد: با دختر ابواهاب بن عزيز ازدواج كرده بودم. زني آمد و گفت: من عقبه و همسرش را شير داده ام (يعني آنها برادر و خواهر رضاعي هستند). گفتم: من نمي‏دانستم و تو هم به ما نگفته بودي. سپس، سوار بر شتر شدم و در مدينه نزد رسول الله r رفتم. رسول الله r فرمود: «چگونه مي خواهي با او زندگي كني در حالي كه چنين سخني به ميان آمده است»؟ راوي مي‏گويد: عقبه از او جدا شد و آن زن، با كسي ديگر، ازدواج كرد.

باب (18): تناوب در فراگيري علم
78 ـ عَنْ عُمَرَ t قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَجَارٌ لِي مِنَ الأَنْصَارِ فِي بَنِي أُمَيَّةَ ابْنِ زَيْدٍ وَهِيَ مِنْ عَوَالِي الْمَدِينَةِ، وَكُنَّا نَتَنَاوَبُ النُّزُولَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ r يَنْزِلُ يَوْمًا، وَأَنْزِلُ يَوْمًا، فَإِذَا نَزَلْتُ جِئْتُهُ بِخَبَرِ ذَلِكَ الْيَوْمِ مِنَ الْوَحْيِ وَغَيْرِهِ، وَإِذَا نَزَلَ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِكَ، فَنَزَلَ صَاحِبِي الأَنْصَارِيُّ يَوْمَ نَوْبَتِهِ فَضَرَبَ بَابِي ضَرْبًا شَدِيدًا، فَقَالَ: أَثَمَّ هُوَ، فَفَزِعْتُ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ عَظِيمٌ، قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ، فَإِذَا هِيَ تَبْكِي، فَقُلْتُ: أطَلَّقَكُنَّ رَسُولُ اللَّهِ r؟ قَالَتْ: لا أَدْرِي، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ r فَقُلْتُ وَأَنَا قَائِمٌ: أَطَلَّقْتَ نِسَاءَكَ؟ قَالَ: «لا». فَقُلْتُ: اللَّهُ أَكْبَرُ. (بخارى:89)
ترجمه: عمر بن خطاب t مي‏گويد: من و يكي از همسايگان انصاري ام در محلة بني‏اميه در اطراف مدينه سكونت داشتيم و به نوبت، در محضر رسول الله r حاضر مي‏شديم. روزي كه نوبت من بود، اخبار وحي و وقايع آنروز را به اطلاع ايشان مي رساندم و روزي كه نوبت او بود، اخبار وحي و ديگر وقايع را به اطلاع من مي رسانيد. در يكي از روزها كه دوست انصاري من از محضر رسول اكرم r برگشته بود، با شدت درب خان، مرا به صدا در آورد و گفت: عمر اينجاست؟ من سراسيمه بيرون آمدم. او با ديدن من گفت: امروز اتفاق بسيار مهمي افتاده است (رسول اكرم r همسران خود را طلاق داده است). عمر مي گويد: من بلافاصله نزد حفصه رفتم و ديدم كه گريه مي كند. پرسيدم : آيا رسول خدا r شما را طلاق داده است؟ حفصه گفت: خبر ندارم. آنگاه خدمت آنحضرت r شرفياب شدم و بي درنگ، همانطور كه ايستاده بودم، پرسيدم : همسرانت را طلاق داده اي؟ فرمود: خير. (من از خوشحالي ) فرياد زدم : الله اكبر.

باب (19) : اظهار خشم و ناراحتي هنگام تعليم بسبب مشاهدة چيز ناخوشايند
79 ـ عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ t قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لا أَكَادُ أُدْرِكُ الصَّلاةَ مِمَّا يُطَوِّلُ بِنَا فُلانٌ، فَمَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ r فِي مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْ يَوْمِئِذٍ، فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّكُمْ مُنَفِّرُونَ، فَمَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْيُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الْمَرِيضَ وَالضَّعِيفَ وَذَا الْحَاجَةِ». (بخارى:90)
ترجمه: از ابو مسعود انصاري t روايت است كه: شخصي گفت: اي رسول خدا! چون فلان (امام) نمازش را بسيار طولاني مي‏كند، ممكن است نماز جماعت را ترك كنم. ابومسعود t مي‏گويد: رسول الله r را در خطابة آنروز چنان خشمگين ديدم كه قبلاً او را به آن حال نديده بودم. آنحضرت r فرمود: «شما، مردم را از دين متنفر مي‏كنيد. آگاه باشيد، هر كس كه امامت نماز را به عهده دارد، آنرا كوتاه بگيرد و طولاني نكند. زيرا در ميان نماز گزاران، افراد بيمار، ضعيف و كساني كه كار فوري دارند، وجود دارد».
80 ـ عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ t: أَنَّ النَّبِيَّ r سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اللُّقَطَةِ، فَقَالَ: «اعْرِفْ وِكَاءَهَا» أَوْ قَالَ: «وِعَاءَهَا وَعِفَاصَهَا، ثُمَّ عَرِّفْهَا سَنَةً، ثُمَّ اسْتَمْتِعْ بِهَا، فَإِنْ جَاءَ رَبُّهَا فَأَدِّهَا إِلَيْهِ». قَالَ: فَضَالَّةُ الإِبِلِ؟ فَغَضِبَ حَتَّى احْمَرَّتْ وَجْنَتَاهُ، أَوْ قَالَ: احْمَرَّ وَجْهُهُ، فَقَالَ: «وَمَا لَكَ وَلَهَا مَعَهَا سِقَاؤُهَا وَحِذَاؤُهَا، تَرِدُ الْمَاءَ وَتَرْعَى الشَّجَرَ، فَذَرْهَا حَتَّى يَلْقَاهَا رَبُّهَا». قَالَ: فَضَالَّةُ الْغَنَمِ؟ قَالَ: «لَكَ أَوْ لأَخِيكَ أَوْ لِلذِّئْبِ». (بخارى:91)
ترجمه: زيد بن ‏خالد t روايت مي كند كه: مردي از رسول الله r دربارة چيز گم شده اي كه پيدا شده است سؤال نمود. رسول الله r فرمود: «برخي از مشخصات آن (مانند نوع ظرف يا چيزي كه دور آن بسته شده است) را تا يك سال، براي مردم اعلام كن. اگر صاحبش پيدا نشد، از آن استفاده كن. و اگر صاحبش پيدا شد آنرا به او برگردان». سائل پرسيد: اگر شتر گم شده اي پيدا شود، چه بايد كرد؟ رسول الله r (از شنيدن آن) به اندازه اي خشمگين شد كه رخسار مباركش سرخ گشت و فرمود: «تو با شتر چه كار داري؟ (يعني شتر گم نمي‏شود) زيرا شتر با ذخيره آب و مقاومتي كه دارد، هرگاه گرسنه شود، پاي درختي مي رود و تغذيه مي‏كند و هرگاه تشنه شود، آب پيدا مي‏كند تا زمانيكه صاحبش پيدا شود». سائل پرسيد: اگر گوسفندي پيدا شود، چه بايد كرد؟ رسول الله r فرمود: «آن گوسفند يا از آنِ تو و يا از آنِ برادرت خواهد بود. و اگر نگهداري نكني، از آنِ گرﮒ خواهد شد».
81 ـ عَنْ أَبِي مُوسَى t قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ r عَنْ أَشْيَاءَ كَرِهَهَا، فَلَمَّا أُكْثِرَ عَلَيْهِ غَضِبَ، ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ: «سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ». قَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِي؟ قَالَ: «أَبُوكَ حُذَافَةُ». فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: مَنْ أَبِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «أَبُوكَ سَالِمٌ مَوْلَى شَيْبَةَ». فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ مَا فِي وَجْهِهِ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. (بخارى:92)
ترجمه: ابوموسي اشعري t ميگويد: از نبي اكرم r دربارة چيزهايي كه خوشش نمي آمد، سؤال كردند. وقتي كه آن پرسشها افزايش پيدا كرد، آنحضرت r خشمگين شد و خطاب به مردم فرمود: «هر چه مي خواهيد بپرسيد». مردي گفت: پدر من كيست؟ فرمود: «پدرت حذافه است». ديگري برخاست و گفت: اي رسول الله! پدر من كيست؟ پيامبر r فرمود: «پدرت سالم غلام آزاد شدة شيبه است». عمر t كه متوجه خشم وناراحتي آنحضرت r شد، گفت: اي رسول خدا! ما به خداوند عز وجل پناه مي بريم. (زيرا باعث ناراحتي شما شديم).

باب (20): كسي كه يك سخن را براي اينكه مردم بفهمند سه بار تكرار مي كند
82 ـ عَنْ أَنَسٍ t عَنِ النَّبِيِّ r: أَنَّهُ كَانَ إِذَا سَلَّمَ سَلَّمَ ثَلاثًا، وَإِذَا تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أَعَادَهَا ثَلاثًا، حَتَّى تُفْهَمْ عَنْهُ. (بخارى:94)
ترجمه: انس t روايت ميكند كه پيامبر r وقتي كه سلام مي كرد، سه بار آنرا تكرار مي نمود. و هرگاه، سخني مي گفت، آنرا سه بار تكرار ميكرد تا مردم، آنرا خوب بفهمند.

No comments: